امروز پسرم رفت مهد کودک خداروشکر همه چیز خوب بود مربیش هم زنگ زد و خیلی راضی بود از دستش امیدوارم هرروز همینجوری پیش بره .حالا اگه جاری حسودم بود هرجور شده بود خودشو میرسوند دم در خونم میگفت وا چرا بردی گناهه کوچیکه که ته دلمو خالی کنه و اذیت کنه یعنی راحت شدم از دستش که قهر کردم .یعنی دوتا بچه هامو هرموقع دید گفت حیف رادمهر الان باید بچگی کنه وقت بازیشه اون کوچیکه نمیزاره همش میگفت دلم به رادمهر میسوزه فدای اون شد .اون بچه هاش پنج سال اختلاف سنی. دارن همش میگفت بچه های من خیلی اختلاف سنیشون خوبه .یعنی فکر میکنم دیگه نیست متلک بگه خدارو شکر میکنم که باید زودترشرشو از سرم کم میکردم هرچند که میدونم این دعوا سر دراز داره .کم کم با مهد رفتن رادمهر تمام خانپان شوهرم میفهمن که ی زمانی اون ور برم باید بهشون جواب پس بدم که چرا دارم میبرم ولی حالا حالا قصد رفتن اون طرف ندارم

اولا که کار بسیار تا بسیار خوبی کردی دوم اینکه هر کی گفت نشین توضیح بده بگو با شوهرم تصمیممون این بود که به صلاح راد مهره بره مهد همین هر چی هم گفتن گناه داره کوچیکه و از این حرفا بگو اتفاقا سنش برای مهد خوبه و خودمون صلاح بچمونو بهتر میدونیم دیگه هم ادامه نده پاشو از کنارشون برو این بهترین واکنش به اینجور ادماس

خیلی کار خوبی کردی منم با برسام میرم کارگاهای مادر و کودک تا یکم یخش آب شه بعد میفرستمش مهد.
اتفاقا من خواهر شوهرم همیشه میگه از سه سالگی حتما مهد بفرست

حالا چرا قهر کردی غیر این دلیلی داشتی؟

ببین حرف جاریت همزمان حقیقت و حسادت با همه نباید بگه ولی این واقعیت ک بچه پشت هم خوب نی و بزرگه یجورایی فدا میشه حقیقته بخدا واقعا 5 سال بهتره

عزیزم رفتی سرکار؟؟؟
گلم مهدکودکش اگه پسرتون دستشویی داشته باشه کمکش میکنن ببرنش؟؟؟

من پسرم دیگه ٣ سالشه حاریم داره هی میگه شیرخشک بده حالا انقد شیرخشک چپوند تودهنه دخترش قایمکی ولی همش تیکشو میندازه ک پسره من شیرخشکیه

کاره خوبی کردی بردین مهد اتفاقا واسه بچه ها خیلی خوبه هم چیزایه جدید یاد میگیرن هم مادرا کارشون انجام میدن آرزوی موفقیت برای همه

چون من تو محله خانواده شوهرم زندگی میکنم و اینجا غریبم هستم واسه همین نوشتم کم کم میفهمن من دارم رادمهر میبرم مهد عکس العمل نشون میدن یکی یکیشون