۸ پاسخ

معلم بگو به خانواده اون بچه تذکربده یا یه قصه راحب همچین موضوعی بگه تا بچه ها بفهمم بکار بردن همچین کلماتی هم زشته هم باعث ناراحتی دوستاش میشه

عزیزم هرکسی یه خانواده ای داره و یه تربیت متفاوت
نمی‌تونیم که به همه تذکر بدیم همش،بجاش به دخترت یاد بده حرف هیچکس براش مهم نباشه
منم تجربه مشابه داشتم ،دخترم کلا ناراحت بود و یه روز کامل گفت و گفت
منم فقط سعی کردم بهش دلداری بدم و بهش بفهمونم من درکش میکنم ،اخرم گفتم میام به مامان دوستت میگم که چرا گفته آروم شد ولی دیگه پیگیر نشد و یادش رفت

مگه دخترتون سیاه پوسته؟شما نمیتونی دیگران رو‌ مدیریت و کنترل کنی ولی میتونی عزت نفس و اعتماد به نفس دخترتون رو چنان رشد بدی که حرف دیگران ناراحتش نکنه و براش مهم نباشه.
مثلا درجواب این بگه این نظر شخصی شماست و واسه من ارزشی نداره .اگرم نتونست اینو مکالمه کنه خودت تو خونه بهش بگو مامان این نظر شخصی اونه و واسه ما ارزشی نداره پس از نظر شخصی کسی ناراحت نشو.

به بچت اعتماد به نفس بده بگو توم بگو خیلی بی تربیتی اصلا دختر خوبی نیستی..............

منم کلاس اول بودم دوستم خیلی اذیتم میکرد 😔

بگو محل نزار هروقت میاد بگه بگه تو بی ادبی حرف بد میزنی من باهات حرف نمی‌زنم

سعی کنین بچه هاتون جوری بار بیارین که اگه کسی چیزی تو پیش دبستانی چیزی گفت از خودش دفاع کنه نه اینکه بزنه ولی اگه حرفی زدن بهش جواب بده
دخترمم یکی از بچه ها مسخرش کرده بود جوابشو داد بعد به مربیش خودش گفت اینجور گفتن منم این جواب رو دادم اونم باهاشون صحبت کرده مسئله حل شده

دقیقا پسرمنم بخاطره صحلت کردنش مسخره کرده بود یکی از دوستاش نه یکبار هرروز پسرم باناراحتی تعریف کرد منم خم له مربی شون گفتم همم به مدیر مهدشون مدیرشون گفت شما باید بابچه خودتون صحبت کنید که بیتفاوت باشه ومحل نده گفت توفصای مهد ومدرسه همه نوع ادم هست نمبشه به همه تذکر داد ازاون روز هم جاشو عوض کرد نزدیک اون بچه نباشه همم خودم با پسرم کلی صحبت کردم و پختش کردم که محلش نده اصلاا الان خوب از پس خودش برمیاد

سوال های مرتبط

مامان نرگس مامان نرگس ۵ سالگی
سلام..مامانا اعصابم خیلی خرده..دخترم به حرفم گوش نمیده..ما خونه یکی از فامیل ها هیئت بودیم سه شب بود که ما دو شبش رو رفتیم..از قبل به دخترم کلی حرف زدم که جای بازی نیس و اروم باش و اینا..روز اول که رفتیم با بقیه بچه ها افتادن بهم.. سروصدا کردن.. منم همش بهش تذکر دادم.. اخر سرم یه کاره رفت به صاحب خونه گفت شکلات ندارید؟؟ من خیلیی خجالت کشبدم.. چون ظرف شکلات هم که اورد جلوش به جاش ادامس برداشت..برگشتیم خونه گفتم اگر قراره این کارهارو کنی فردا شب نمیریم.. و بستنی و پارک هم فعلا خبری نیس.. شب دوم نرفتیم...امشب هم که رفتیم دوباره افتاد به بچه ها یهو وسط عزاداری با صدای بلتد بچه هارو صدا زد..منم عصبانیشدم رفتم تو اتاق بهش گفتم اینجوری قول دادی و پاشو بریم و اینا.. گفت نه بمونیم.. منم دستش رو یکم فشار دادم گفتم اصلا برای چی با بزرگتر از خودت و پسرا بازی میکنی.. خیلی اعصایم خرد شده.. واقعا انگار دارم با دیوار حرف میزنم.. خسته شدم ازبس حرف میزنم و تذکر میدم اونم کار خودش رو میکنه...اینم بگما..تو اون جمع فقط من داشتم به بچم تذکر میدادم...یکی از مادرا که داشت کمک میکرد و بجه اش زیاد صدا میداد اصلا عین خیالش نبود.. حالا همش عذاب وجدان دارم که من چرا دخترم رو همش دعوا میکنم اینجور جاها..