احتمالا یکی از بچه ها اذیتش کرده و نمیتونه به شما راجب اون احساسش بگه با توجه به چیزی که گفتید البته حدسمه.چون بچه ها واقعا همو اذیت میکنند بچه ای که بلد نباشه احساسشو بگه و روحیاتشم حساس باشه اینطوری میشه مثلا چی یکی تپل باشه بهش میگند چاقالو یا یکی ی کار اشتباهی انجام بده هی مسخره کنند این سبک چیزا هست یا یکی بزنتش یا از چیزی بترسوندش یا بگه تورو دوست نداریم با تو بازی نمیکنیم....
احتمالا یکی از بچه ها اذیتش کرده و نمیتونه به شما راجب اون احساسش بگه با توجه به چیزی که گفتید البته حدسمه.چون بچه ها واقعا همو اذیت میکنند بچه ای که بلد نباشه احساسشو بگه و روحیاتشم حساس باشه اینطوری میشه مثلا چی یکی تپل باشه بهش میگند چاقالو یا یکی ی کار اشتباهی انجام بده هی مسخره کنند این سبک چیزا هست یا یکی بزنتش یا از چیزی بترسوندش یا بگه تورو دوست نداریم با تو بازی نمیکنیم....
عزیزمپسرتا ببر مشاوره کودک با بازی درمانی مشکلش حل میشه استرشا میفهمی از چیه.منم از اول مهرتادحالا توومدرسه هستم ولی از وقتی بازی درمانی را شروع کرد یه هفته ای هست حالش خوب شده استرس نداره ولی هنوز اجازه نداده برم خونه.اگه اصفهانی بگو تا شماره مشاوره رادبهت بدم عالیه داره رو اعتماد به نفسش کار میکنه
اونجا احتمالا یه چیزی شده دختر منم با گریه میرفت ولی به معلمش گفتم یه دوست براش پیدا کن همیشه باهم بشینن الان چون یه دوست داره ذوق داره بره
دوست خوبم، همه ما این شرایط رو تجربه کردیم یا دیدیم، باید چندین روش رو امتحان کنی، اول از همه کلا صحبت درمورد مهد و پیش دبستانی و مدرسه رو بذار کنار. یه مدت اصلا نبرش،بذار استرسش تموم بشه،حتی پیش کسی هم حرف نزن درموردش، برای بچه تون توی خونه وقت بذارید،اعتمادش رو جلب کنید،بیرون ببرینش تا یادش بره،کم کم بگین بچها نیست خیابونا خلوته آخه همه رفتن مهد، استرس مادرا به بچه منتقل میشه، اون احساس شمارو میفهمه،میفهمه که میخان از دستش فرار کنید پش با خیال راحت توی مهدش بشینین حتی برای یک ماه، مدام نگید برو پیش بچها فقط تماشاگر باشین،بعدم مطمئن بشین که اتفاقی توی مهد نیوفتاده
والا پسر منم از موقعی که رفت مهد همش مریض یعنی یه روز نشده این بچه دارو نخوره
تو مدرسع یه اتفافی افتاده از اونجا اطلاعات بگیرید
از استرس بالا میاره مشاوره ببر .یه خانم بود پیش دخترم کلاس روبرو جایزه داد بعد موند داخل کلاس کم کم اومد داخل راهرو بعد رفت داخل حیاط بچه میومد بیرون مامانش نگاه میکرد میرفت انقد اصرار کرد بردش تا عادت کرد الان با میاد میزارش بعد میاد دنبالش
دختر من دوست داره بره...ولی صبحش اصلا خوب نیست..صبحانه که میگه بخورم بالا میارم...با هزارتا دلقک بازی میبرمش تو راه یکم نون خالی میخوره با چای...بعدم همش مریضه.من که داغون شدم ...امشب دلم میخواد گریه کنممم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.