قبول دارم ک دوره، دوره‌ی فرزند سالاریه و نباید بچه رو محدود کرد و بهش امرونهی کرد و زیاد نه گفت.
اما با تمام اینا این رو هم شدیداً قبول دارم ک اگر حرف، فقط حرف بچه باشه و هیچ امرونهی و مرزگذاری وجود نداشته باشه بچه کاملا از کنترل خارج میشه.
دقیقا همین اتفاقی ک برای همسرم افتاده.
منو همسرم کامل رفتارمون متفاوت از همه و نتیجه هم کاملا متفاوت شده.
همسرم همیشه ب ساز پسرم میرقصه و اگر یه بارم بگه نه تا آروکو گریه کنه سریع از موضعش عقب میکشه و کوتاه میاد. درنتیجه الان ک بیمارستانیم پسرم تا باباشو میبینه جیغای بنفش میکشه و آنژیوکت و محکم با اونکی دستش میکشه ک دراره و خودشو میکوبه ب همه‌جا و از بغل باباش میخواد خودشو پرت کنه پایین ک باباش ازینجا ببرتش و نمیتونه بپذیره ک چرا در عین حال ک از باباش میخواد ازینجا ببرتش باباش نمیبرتش!؟ برا همین هم خودشو میزنه هم باباشو و هیچ منطقی سرش نمیشه.
اما من در عین حال ک بهش آزادی کامل دادم و حرفاشو گوش میدم و خیلی بکن نکن نمیکنم اما صددرصد هم ب سازش نمیرقصم و مرزای خودمم گذاشتم و هررررگزززز نمیشه با گریه‌هاش از حرفم کوتاه بیام برا همین کنار من آروم‌تره و میتونم باهاش منطقی صحبت کنم و باهم حلش کنیم.
حالا الان پدر جفتمون درمیاد چون اصلاااا باباش نمیتونه نگهش داره انقد ک درحضور باباش غیرقابل کنترل میشه همون چند ساعتی ک همسرم هست جونش درمیاد و بهاطر همین من مجبورم مدااام باشم و نگهش دارم. ۳ روزه جُم نخوردم از بیمارستان. امروز گفتم یسر برم تا خونه دوش بگیرم. همینکه ب نصف راه رسیدم بابام زنگید ک برگرد چون همسرم و مامانم و بابام ۳تایی باهم حریفش نبودن. اومدم و همه رو فرستادم رفتن تا خودم تنهایی از پسش برآم😥

۵ پاسخ

الهی هرررررر چه زودتر پسر گلت خوبه بشه شاد و سلامت تو خونه قشنگتون کنار هم با آرامش زندگی رو ادامه بدین ❤

امیدوارم زودتر اروکو خوب شه خیلی خیلی شرایطت سخته خداقوت بهت واقعا


امیدوارم زودتر خوب بشه پسر قشنگمون

وای وای دقیق انگار پسرمن وقتی باباشو میبینه درحالی که باباش زیادم بازی نمیکنه باهاش وقتم زیاد نمیگذرونه باهاش ولیبه حرفش گوش میده فقط 😞باجیغ و گریه ب خاسته ش میخاد برسه ولی با من اصلا اینجور نیست

چقدر بده اینجوری بچه هم دو تربیته میش با شوهرت جدی صحبت کن بگو ببین این نتیجه کاراته باید تربیت پدر و مادر به یک سو باشه
اونجور بچه یاد میگیره اگه مامان گفت نا
بزور گریه از بابا هرچی خواست بگیره

خیلی شرایط سختیه امیدوارم هرپه زودتر حال پسرتون خوب بشه و برگردین خونه
درست‌میگید درواقع اکثر پدرها اینطورین چون زمان کمتری کنار بچه هستن و میخوان تو همون مدت کم رضایتش جلب بشه و ناراحتی بوجود نیاد از طرف دیگه بخاطر مشغله های خارج از خونه ممکنه خسته و کم حوصله باشن و طاقت گریه و داد بچه رو نداشته باشن، همسرم منم گاهی اینمدل رفتار میکنن که من بهشون یاداوری میکنم

سوال های مرتبط

مامان ߊ߬ܧߊ ܭߊ‌ܝ‌ܔ 💙 مامان ߊ߬ܧߊ ܭߊ‌ܝ‌ܔ 💙 ۲ سالگی
دیگه خسته شدم.
شدم یه مرده متحرک😖
همش ب کارن غذا میدم نمیخوره. هی میریزم دهنش هی بیرون میاره.تازه خونه رو تمیز کرده بودم اونم همه رو پخش زمین کرد🤕. دیگه دوس دارم بمیرم. ن صبحونه میخوره ن ناهار نه شام. تنها غذای مورد علاقه اش باقالی خورشته. ک بخاطرش مجبورم هر دو روز در میون درست کنم. ولی خودمون دیگه بدمون اومده. آخه مگه میشه یه بچه فقط ی غذا دوس داشته باشه. از کوچیکی بهش عادت دارم ک عین باباش بد غذا نشه ولی بدتر از اون شده😭😭😭. تازه میفهمم ک ماورا هیچ تقصیری ندارن قبلا میگفتم مادرشوهرم شوهرمو بد عادت کرده ولی الان میگم بیچاره تقصیری نداشت. بچه خودش خورد خورد نخورد بکشیش هم نمیخوره😔. همش غذا نیس. کارن عادت بدی ک داره اینه‌ وقتی گریه میاد سرشو میزنه ب دیوار یا زمین. محکم میکوبه. بعد از گریه زیاد نفسش میره سیاه میشه‌ هم میگن اگ اینجور ادامه بده دور از جونش سرش ضربه میخوره دیونه میشهه😭😭😭آخه چرا دل منو میلرزونین من مادرم😖. این حقیقت داره؟این عادت ترک میکنه؟نمیدونم چیکار کنم ترک کنه. دستمال کاغذی رو بتادین زدم گفتم سرت خون اومد ولی نترسید بازم تکرار کرد
مامان آقا رضا ⚽🚙 مامان آقا رضا ⚽🚙 ۲ سالگی
خانوما یه چیزی بگم پسرم یا دختر عمو داره ک کلاس سومه و اسمش نفسه نمیدونم چرا با پسر من بدجور سره لج افتاده تو بازیا میگه تو نباید وارد شی از طرفی هم بچه های فامیل میان دره گوشم میگن ک رضا رو میزنه من این کلمه رو و نیشنوم خونم ب جوش میاد دوس دارم سرشو بکنم چند بار رفتم ازش پرسیدم هیچی نگفت نگفت زدم نگفت نزدم .. دو روز پیش نذر داشتن ما هم رفتیم باز تو اتاق سره پسرمو هل داره بود بچه ها اومدن گفتن منم ب مادرش ک جاریم میشه گفتم ایت چندمین باره ک رضا رو میزنه و فلان یه چیزی بهش بگو رفته بود ب شوهرش ینی برادر شوهرم گله کرده بود ک زینب ب دخترمون گفته برات جاسوس گذاشتم و فلان ک اگه رضا بزنی بیان بگن منم امروز ب برادر شوهرم گفتم از شوهرم گله کردین من نمیدونستم با شوخی من ک گفتم جاسوسام میان برام میگن رضارو زده ناراحت میشه ولی واقعا من رو رضا حساسم ب زبون خوش بهش گفتم نفس جا شما پسر عمو دختر عمو هستید چرا تو جمع فقط گیر دادی ب رضا چیزی بدی هم نگفتم ک ناراحت شدید من نفس رو مث پسرم دوس دارم فلان ...گفت راستش دیروز خیلی ازت ناراحت شدم اینا بچه ان خودت تا حالا شاهد بودی ک بچه ها تو فامیل چقد بد هم دعوا میکنن بهار و نفس پریشب گریه همو در آوردن فلان ... دخترم اصلن بد ذات نیست ک بیاد رضا رو بزنه گفتم پس بچه ها چطور میگن گفت اونجور زدنی نیست حتما هولش داده یا آروم زده بچه ها بزرگش کردن گفتم امیر علی (بچه راستگو فامیل )دروغ نمیگه از اون پرسیدم گفت بدجور لگد زده هر چی گفتم حرف خودشو زد میخوام از این ب بعد خیلی حواسم ب رضا باشه تو جمع ها هم بشینن من میرم اتاق بچه ها نگهبانیشو میدم چیکار کنم والا یه سری آدما شعور فهمیدن حرف های حق رو ندارن ولی وقتی پای بچه خودشون وسط باشه جوری آتیشی میشین ک نگو
مامان رضاجون مامان رضاجون ۲ سالگی