عزیزم همه داستانتو تا الان بیدار موندم و خوندم و پا به پات اشک ریختم و یاد گذشته خودم افتادم
سلام داستان زندگیتو خوندم
بهت بگم فقط برو خداروشکر کن زن حسین هم نشدی که از این هم بدتر میشد
کسی که به خودش آسیب میزنه میتونه داغ بذاره روی سینش مطمئن باش توی زندگی وقتی کم کم عشقش فروکش کرد ازین کارا بدتر میکرد با تو باز این همسر لااقل دست بزن نداره.
خیلی خدا رحمت کرده. دیوانه زده چاقو کرده توی شکمش. خیلی انسان خطرناکی بود. اصلا قابل اطمینان نبوده. تو از زندگی اونام چیزی نمیدونی فکر نکن زن بدی داره. این پسری ک تعریف کردی اصلا نرمال نیست. این زندگیتم من نظری نمیدم
ولی بنظرم بشین قشنگ داستانتو با جزییات مثل رمان توی سررسید بنویس بده یه ناشر توپ مثل سوره یا نیستان یا افق که اهل رمان هستن بخونن پیگیر شو بگو اگه بد بود منتشر نکنین فقط بخونین و ازین حرفا مطمئنم چاپ میکنن. ولی باید این خوب نوشته بشه ینی بداموزی نداشته باشه. داستانت با حسین توش حسرت داشت! ولی مشخصا جای حسرتی نبود. ادم نباید احساسی نگاه کنه.
توعشق حسین مگه نبودی؟
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.