۱۱ پاسخ

الهی آمین

الهی آمین 🤲

خیلی خییییلی سخته . مخصوصا بستری تو بیمارستان و عمل . 😔😔 من اینارو تجربه کردم خدا به هیچ بنده ای نشون نده . انشالله سلامت باشه بچتون .عزیزم

الهی آمین عزیزم
ایشالله تن همه بچه‌ها سالم باشه

الهی آمین

الهی آمین🥺

ایشالاهههههههههههه

خیلی سخته خیلی سخته الاهی امین

الهی آمین

الهی امین🤲🏻🤲🏻🌺

الهی آمین.ولقعامریضی بچه ی آدم سخته.آدم خودش میمیره وزنده میشه

سوال های مرتبط

مامان پسر قشنگم مامان پسر قشنگم ۱۱ ماهگی
واقعا خدا به دل پدر و مادرایی که بچه مریض دارن خیلی رحم کنه خیلی براشون دعا کنید
امروز که پسرم اینجوری شد وحشتناک ترسیده بودم وقتی رفتیم بیمارستان حکیم خیلی بچه ها اونجا بود با مریضی های مختلف واقعا خدا به این مادرا صبر بده
ولی ما وقتی توی بیمارستان بودیم بیمارستانی که مخصوص کودکان هستش نه یه تب از بچه من گرفتن نه علائمش و چک کنن هیچ کاری برای بچه ی من نکردن
فقط وقتی تعریف کردم چه اتفاقی افتاد گفتن باید بستری بشی و فردا صبح آندوسکپی می کنیم
شروع کردن ما رو ترسوندن ولی خب پسرم علائم خاصی نداشت
خب اولش قبول کردیم که بستری بشه وقتی سرم میخواستن به پسرم بزنن کلی دست پسرمو سوراخ سوراخ کردن آخرم نتونستن که دیگه همسرم عصبی شد گفت اصلا نمیخوام بستریش کنید
بعد وقتی می خواستیم ببریم کلی ازمون امضا گرفتن آخرم یه برگه گذاشتن جلومون هفتصد هزار تومن
قبلشم سیصد و خورده ای ویزیت گرفته بودن وقتی بهشون میگیم این هفتصد هزار تومن مال چیه میگفتن که ما نمیدونیم باید پرداخت کنید
در صورتی که حتی یه تب بچه منو نگرفتن
هفتصد تومن چیزی نیستا هزار برابرش فدای یه تار موی پسرم
ولی اینکه هیچ کاری برای بچه من نکرده بودن و فقط انگار فکرش این بود که یه روز بچه رو بستری کنن الکی ببرن بفرستن آندوسکوپی و به گفته خودشون حداقل تو یه شب بیست سی تومن از ما بگیرن و آخرم بگن هیچی نبودش

واقعا بعضیا وجدانشون رو به همه چی فروختن اصلا به این فکر نمیکنن که اون پدر و مادر الان کلی نگرانن، خلاصه که خدا همه بچه ها رو برای پدر و مادرشون حفظ کنه🥺🥺
مامان رمان ترمه مامان رمان ترمه ۱۲ ماهگی
سلام همگی
فردا تولد نوحاست
غیلی احساسی شدم گفتم بیام باهاتون حرف بزنم
خیلی هاتون میدونین پارسال که حامله بودم پدرم خونریزی مغذی کرد و من تو ۳۱ هفته فشار خونم رفت بالا ، ۳۷ هفته زایمان کردم
شب تا صب نوحا پیشم بود صبح بردنش ازمایش و سونو
گفتن پی تی بچه مشکل داره
خون داره زیر پوست سرش
هیدروسل داره( اب دور بیضه )
دنیا رو سرم خراب شد
بچه ی خشگل و نازم حالا این همه مشکل داشت ، همه هی میومدن ملاقاتم گل میاوردن ( میدونستن چقد گل دوست دارم همه اطرافیانم اومدن اتاق پر گل شده بود ) ولی من ته دلم خون بود
تا عصر اون روز دوبار دیگه اومدن ازش ازمایش گرفتن هرکی بعد من زایمان کرده بود مرخص شده بود و گفتن نه باید بچه بره ان ای سی یو سرم نمیدونم چی بگیره که پیتی درست بشه هیچ وقت یادم نمیره چطوری از تو بغلم گرفتن بردنش
منم مرخص شدم رفتم خونه انگار نه انگار زایمان کردم بدون هیچ بچه ای یادمه سوار شدن و پیاده شدن از ماشین برام خیلی سخت بود ولی دیگه هیچ کس حواسش نبود خودم تنهایی رفتم دوش گرفتم
بابام طفلکی با اون سرگیجه تو اتاق برام ریسه نوری وصل کرده بود و بادکنک زده بودن
نوحامو یادم نمیره تو دستگاه به هر دست و پاش یه چیزی وصل بود و دمر خواب بود
کوچولوی نازم