من شوهرم ایران نیست قصد مهاجرت داشتیم و فقط به شوهرم فعلا ویزا دادن شوهرم خیلی منو اذیت کرد تو بارداری خیانت کرد بهم خیلی بهم ریختم منم مهرمو گذاشتم اجرا حساباش بسته شد چکاش برگشت خورد گفت اعتبارم داره تو بازار میره منم رو همه ی اموالش ازش وکالت بلاعزل گرفتم رفتم شکایتمو پس دادم الان چندوقته من با دوست شوهرم اشنا شدم خییلی از شوهرم از همهه نظر بالاتره تو بازار همه میشناسنش یه مرد کامله شوهرم فهمید اصلا باهام دعوا نکرد گفت هرچی دادمو بیار بده برو منم گفتم نمیدم تاالان داشتیم بحث میکردیم گفت خونه رو بردار جای مهرت بقیه چیزارو پس بده گفت لج کنی وکیل میگیرم کل زندگی رو ازت میکشم بیرون ناراحتیم از اینه کاش حداقل یخورده مهم بودم براش کاش داد میزد سرم من فهمیدم اون خیانت کرده گریه کردم سرش داد زدم ولی اون هیچی خواهشا کسی ام قضاوت نکنید که چرا خیانت کردی و فلان من از این ادم هیچی ندیدم فقط اسم شوهر رومه مثلا من میخواستم برم بیرون ماشین نداشتم میگفت دوستاش میومدن منو میبردن غیرت این ادمو کل فامیلای من میدونن دعواام میکردیم پرو پرو میگفت طلاقت نمیدم همینه میتونی برو طلاق بگیر

۵ پاسخ

خونه ارو بردار با ی مقدار پول نقد اگ طلا داری ک عالیه
بزار بره پی خودش
مهم خونه اس

عزیزم اگه ازت شکایت کنه که با کسی دیگه رابطه داشتی و بتونه ثابت کنه و حتی دادگاه میفرستت واسه آزمایش که تا شش ماه مشخصه با کسی دیگه رابطه داشتی یا نه و اون موقع حکمت خیلی سنگینه اگه بتونه ثابت کنه

زود بزن به نام یکی دیگه یا تبدیل کن نتونه پس بگیره

چرا بعضی مردا انقد بی وجود شدن

عجب
فیلم هندیه مگ
میشه
مرد انقد پشمک باشع

سوال های مرتبط

مامان پرنسس خانم💛🌻 مامان پرنسس خانم💛🌻 ۱۴ ماهگی
مامان ساحل🍭 مامان ساحل🍭 ۱ سالگی
دیشب موقعه شام عمه دخترم امد که ببینتش،ماهم پایین خونه مادرشوهرم بودیم.بچم رفت رو پله عمشو دید،عمه اش گفت بریم بیرون دور بزنیم.ساعت۹.۵ شب.گفتم نه شبه دیر وقته موقعه خوابشه،شوهرم اولین بار بود رو حرفم حرف زد گفت ببرش باز زود بیارش.همه هم سر سفره شام بودیم من باز گفتم نه شبه بد خواب میشه،به مادرشوهرم گفتم نبره بچه رو الان دیر وقته.گفت نمیبره،یهو عمش امد بالا که بریم شوهرم گفت ببر بیار زود.منم نگاهش کردم و چیزی نگفتم دیگه.بچم رفت اتاق تا باد بیرون،لبه پایینی در سر خورد و با پشت سرش افتاد.یه لحظه دیدم کبود شد بچم.پشت سرش ورم کرد،به زور ساکتش کردم شوهرم بردش حیاط دورش بزنه.عمه با بچم بای بای کرد🥲بچم لج امد و گریه که برم.باز بچه رو برد یه ربع بعدش اورد.انقدر اعصابم خورده از دیشب که نگو.نمیفهمن اصلا!بچم ساعت۹ به بعد ساعت خوابش میاد نخوابه دیگه تا ۱۲.۱ نمیخوابه.میدونن تایم خوابشه باز بچه رو لج میارن.در طول روز میزارم ببرتش بیرون.ولی شب اصلا نمیرارم کسی جز خودم یا شوهرم ببرتش بیرون.اگه اتفاقی هم بیوفته میگن مادرش بچه رو‌نتونست نگهداره.خیلی دلم پر بود از دیشب.منتظرم شب بشه به شوهرم بگم اصلا رفتارت درست نبود،وقتی من مادر میگم نه تو جمع ببد حرفمو تایید کنی نه اینکه کار خودت رو بکنی