۱۹ پاسخ

آخ بمیرم 😪💔آدم دست کافر بیوفته ولی دست مرد بی احساس نه

خداییش این چیزا رو میخونم به شوهرم افتخار میکنم مثلا اگر مادرشوهر من همچین حرفی میزد قیامت می‌کرد 6 ساله باهاش ازدواج کردم خانوادش فقط بهم محبت کردن دلیلش هم شوهرم هست باور کن اکر شوهرت سیاست داشته باشه مادرشوهر ت جرات نمیکنه چرت بگه خدا نگذره ازشون

زایمان اولم عالی بود خیلی خوب بود بارداری دومم خیلی استرس داشتم ولی شوهرم خیلی سر دوتا بارداریام نازمو کشید سز بودم همه چی خوب بود ولی بچه رفت تو دستگاه سر زایمان دومم ولی شوهرم آمد منو بیاره خونه گل برام خرید دستمو بوسید ولی من انگار یه تیکه از وجودمو گذاشته بودم جا توی بیمارستان با گریه آمدم خونه

حالا من میگفتم سزارین میرم بیمارستان خصوصی .دولتی گفتم میترسم. بعد مامان و داداش خودم میکفتن خصوصی نرو سزارین نرو 😂😂😂 میگفتن شوهرتو تو خرج ننداز. طبیعی راحتتره . کفتم برید باوا .رفتم خصوصی سزارین . صبحش با شوهرمو مادرشوهرم رفتیم مادرشوهرم پشت در اتاق عمل بود بعد ک اومدم صداش زذن جواب داد اولین بار بود ک شنیدن صداش خوشحالم کرد انگار تو اتاق عمل خیلی احساس غربت میکردم. بعد ک اومدم بیرون دیدم شوهرم نیس مادرشوهرم گف رفته دنباله مامانت ک دیدم مامانم یهو اومد دنیارو انگار بهم دادن از خوشحالی و درد گررررریه میکردم . منکه از اولش گریه میکردم یه پرستار لعنتی همه رگای دستامو پاااره پارره کرده بود دستام درددد مبکرد تو اتاق عمل کل اون زمان فقط داشتم گریه میکردم از درد دستام خدا لعنتش کنه . اخرسر یکی دیگه اومد سریع رگمو پیدا کزد سرممو زد

مادرشوهراتون چ کاره اند ک نظر میدن طبیعی بزایین؟ برینین بهشون عقده ایای گشاد رو .

چرا اخه اینقده بی رحمن بعضیا🥲
من دکتر میگفت طبیعی من فقط سزارین میخواستم شوهرم در به در می‌گشت دنبال دکتر که سزارین کنم آخرشم کیسه آبم پاره شد بچه مدفوع کرده بود سزارین اورژانسی شدم.

خداروشکر سزارین شدم راضی بودم و هستم
شوهرم واقعا کم نمیزاره تو هیچی قبل پسرم برای منو و زندگی الان برای پسرم همه چی فراهم میکنه و هوامو داره
با اینکه طبیعی رایگان میتونستم بیمارستان شرکت نفت زایمان کنم گفتم نمیخوام و بیمارستان خصوصی زایمان کردم
بعدشم چون یکم اورژانسی شد بیمارستان نشد گل بخره ولی فرداش یه گل قشنگ خرید و همه چی خوب بود
پدر شوهرمم که زنجیر کارتیر و پلاک بهم داد نزدیک‌۱۶ گرم

من بگم خندت میگیره
من زایمان کردم حالا اینا واسم هی۰ی نیاوردن حتی یه چوب کبریت بعدش پرو پرو اومدن خونه نشستن کیک گرفتن با عدد صفر بعد خودشون نشستن خوردن عکسشو برای من فرستادن خیلی عجیب غریبن .تازه من ناراحت شدم که چرا شوهرم گل نخریده مادرشوهرم گفت مگه به گل و این چیزاست حالا بماند بعدا شوهرم یک و نیم داد گل خرید ولی چون بیمارستان نیاورد من اصلا یادم نمیره .فقط برام یه پلاک خریده بود قبل زایمان .
پدرشوهر و مادرشوهرم یه قرونم نیاوردن☹️

مادر شوهر منم میگفت باید طبیعی زایمان کنی که کردم خیلی سخت بود از سه نصف شب تا فردا غروبش درد کشیدم ساعت هفت بچه به دنیا اومد ماشالله درشتم بود منم شکم اولم بود نمیتونستم زایمان کنم

خب زود اقدام کن یه پسر بیار براشون یه وقتی تاج و تخت شوند بی ولیعهد میمونه

عا راستی عشق ابدی میبینی؟؟؟
قضیه چیه من انگار حالم بهم میخوره ببینم

هی خواهر اگ بخوای هی فکر کنی داغون میشی ولشون کن ی روزی همچین ب دخترت افتخار کنن بعد میگی وای این ها بودن این کار ها رو میکردن

تو تلاشت رو کردی طبیعی زایمان کنی وقتی شرایط اینطوری پیش اومده تقصیر تو چیه . یه وقت زدن تو سرت چرا دختر اوردی بگو تا جایی ک میدونم و همه دکترا میگن مرد جنسیت رو مشخص میکنه ن زن. بعدم دایی منم پسر خیلی دوس داشت ولی الان عاشق دخترشه مثل پروانه دور سرشون میچرخه . شاید شوهر توام واقعا الان دخترش رو ددس داشته باشه ادم قبل بدنیا اومدن یه جنسیت رو بیشتر دوس داره ولی بعد بدنیا اومده انقدر بچه شیرین کاری در میاره ادم عاشقش مبشع

موقعه زایمانم مادر شوهرم میگفت حتما طبیعی بیار حالا بچه من بریچ بودا اما گیر داده بود طبیعی پسرم ده روز تو ان ای سیو بستری بود زنگ میزد بهم نمی‌گفت خوبی یان میگفت بچه چطوره منم خیلی حرف شنیدم ازش اما بخاطر شوهرم کوتاه میام

خدا بزنه کمرشون

نگو منم مادرشوهرم میومد میگف هرروز چندکیلو اب هویج میخوره نمیتونس بکشه یادم میوفته آتیش میگیرم

😐😐😐

لعنتی از ذهن آدم پاک نمیشه‌.حالا مال ما هم برعکسه می‌گفت شیر خشک بده نمی‌خواد شیر خودتو بدی😂

عزیزمممم🥺🥺🥺🥺

سوال های مرتبط

مامان فرح جون🥰♥ مامان فرح جون🥰♥ ۱ سالگی
خانما من خواهر شوهرم وقتی چهار ماهش باردار بود من باردار شدم یعنی دخترش چهار ماه بزرگ تراز دخترمه بعد دخترش اول تپل بود ولی بعد 7ماهگیش خیلی خیلی لاغر شد خب الان هروقت میاد خونمون میگه وا دخترت چقد لاغره وا انگار پوست واستخونه اینجور میگه که مادر شوهرمو جوش بزنه ودعوام کنه که چرا به بچه نمی رسی اخه هربار خواهر شوهرم این حرفارو میزنه مادر شوهرم بهم میگه به بچه غذانمی دی به بچه شیر نمی دی بعد ماشالله دخترم هم قد وتو شکل تپل تراز بچه هاشون که بزرگتراز دخترمه امروز من وخواهر شوهرم رفتیم بهداشت خب برا مراقبت دخترامون وزن دختر من که یکسال وتقریبا نزدیک یکسال ودوماهشه 9کیلو 800گرم بود بعد دختر خواهر شوهرم که یکسال پنج ماهشه 9کیلو300گرم بود من هم از بس ازش ناراحتم بهش گفتم وا وزن دخترت 9کیلو 300گرمه گفت نه نه از بس گریه میکنه نزاشت درست وزنشو بگیریم اخه دکتر بهداشت خوب وزنشو گرفت هی میگه نه خوب نگرفت ولی خوبه که باهم رفتیم تا بار دیگه نگه بچت لاغره 😒😒😡
مامان Avin مامان Avin ۱۶ ماهگی
هنوز نمی‌دونستم خدا آوینمو بهم داده حسرت دختر داشتن روی دلم بود
آخه خودمم یدونه بودم خواهر نداشتم
اصلاً نمی‌دونستم درد دل کردن چطوریه
نمی‌دونم شاید من خیلی مغرورم یا شاید چون خیلی تنها بودم
خداروشکر همسرم خوب بود و هست و دوتا پسر سالم و گل داشتم
اما.....
همیشه خلأ داشتم دلم دختر می‌خواست
به زبون نمیوردم اما ته دلم یه جوری بود انگار خالی بود
شاید از نظر بعضیا مسخره باشه اما من عاشق مادر همسرم بودم
میدونید چرا ؟
چون مثل بچه خودم بهش می‌رسیدم موهاشو شونه می‌کردم میبافتم اگه یه روز نمیدیدمش دلم تنگ میشد براش
یه روز ناخودآگاه گریه ام گرفت جلو بقیه وقتی که دختر خواهر شوهرم برام رقصید و اومد تو بغلم اون موقع یه سالش بود.الکی به همه گفتم از خوشحالی گریه کردم اما دروغ گفتم دلم یه دختر مو مشکی میخواست که برام ناز کنه و منم موهاشو ببافم .
درست یه هفته بعد فهمیدم دختر کوچولوی مامان اومده که همدلم باشه 🥰
وقتی آوین کوچولو رو شش ماهه باردار بودم مادر شوهر عزیزم ما رو ترک کرد برای همیشه 🥺😔 ولی الان یه دختر دارم که هر وقت نگاهش میکنم میگم انگار خدا روح مادربزرگشو در اون دمیده موهای مشکی و چشای مشکی حتی حالت نشستنش 🥰
و امروز من خداروشکر میکنم به خاطر حضور نازنین دخترم که هنوز نمی‌تونه خوب راه بره اما با تاتی کردنش دلم براش ضعف می‌ره 🥺🥰🥰🥰🥰


۱۴۰۴/۰۵/۲۲
مامان جوجه فلفلی🫑 مامان جوجه فلفلی🫑 ۱۴ ماهگی
سلام مامانا من دوروز پیش پسرم هی نا ارومی میکرد بدنش گرم شده بود گفتم حتما از دندونه خلاصه ما رفتیم خونه خواهر شوهرم یه دوروزی اونجا بودیم دیدم پسرم دیگه داره استفراغ میکنه همش بیحاله همش خوابش میاد بدنشم گرم استامینوفن دادم بهش حمامش دادم گفتم شاید سرحال بشه خواهر شوهر خنگولم هی میگفت سشوار نکش براش گفتم بچه تمام بدنشخیسه سرش خیسه چرا سشوار نکشم نه خوب نیست هی چرت پرت گفتن منم گفتم بچم مریض میشه اینجوری دیگه سشوار زدم موهاشو خشک کردم احساس کردم خواهر شوهرم از لج میگفت نکش سشوار خلاصه پسرم باز دیدم بیحاله گفتم بچمو ببرم دکتر هی میگفت نه واسه دندونشه تو چقدر ترسویی چرا زود بچه رو میخواین ببرید هی میگفت من دوتا بچه بزرگ کردم گفتم قرار نیست چون دوتا بزرگ کردی همه چی بارت باشه خلاصه گفتم من میدونم از دندون نیست اخه بقیه دندوناشم که در اومد این جوری بد حال استفراغ نداشت .بدن بچم داغ .منم صبح ساعت ۶صبح اماده شدم ماشبن گرفتم اومدم خونه خودم گفتم اگر اونجا باشم با حرفای خواهرشوهرم یه کاری دستش میدم زنیکه گاوتا ظهر دیدم چند بار باز بالا اورد زنگ زدم شوهرم پاشو بیا پسرم یه چیزیش هست نیای خودم میبرمش بیمارستان خلاصه اومد بردیم گفت بچه ویروس گرفته امپول بتامتازون زدشربت ضد استفراغ داد با استامینوفن تو دلم فوش خواهر شوهرم میدادم که گوخوری زیادی میکرد خلاصه اصلا به حرف کسی نباشید .خودتون تو مریضی بچهاتون دست یه کار بشید نزارید کسی تجویز الکی بده