۹ پاسخ

وا بنظر بقیه چیکار داری. مگه اونا قراره بزرگ کنن یا خرجشون و بدن ؟ هرچی مامان بابای بچه دوست دارن اسمشو بذارین‌.

نظربقیه🤨مگه اونازجرشومیکشن مگه اونابزرگش میکننن من دراین موردحتی همسرم اختیارکاملشودادب خودم چه برسه ب خودش یاخانواده ها

بقیه برا خودشون توی گذشته زاییدن اسمم گذاشتن اگه بازم میخوان خودشون بزان😅

شما پدر و مادر بچه اید نگران نظر بقیه نباش شوهرم اسم پسرامون رو انتخاب کرد منم اسم دخترامون رو از کسی هم نظر نگرفتیم نه خانواده من نه خانواده شوهرم

بگو اسمس انتخاب نکردیم بین فلان اسم و فلان اسم دو دلیم، اسپ اصلی و نگید اصلا.
تا برید شناسنامه بگیرید بعد بگید

ولش کن حرف بقیه رو
من سر بارداری اولم گفته بودن دختره منو همسرم اسم جانان انتخاب کرده بودیم همه میگفتن نه خوب نیست و فلان منم به همشون گفتم مهم ماییم دوس داریم
زد پسر شد دیگه تا روزی که شناسنامه بگیریم به کسی اسمشو نگفتیم😁😚
این بچه هم اگه دختر بشه جانان میزاریم🥹🤍

به بقیه چه ربطی داره نظرخودت وشوهرت مهمه

وااااا به بقیه چه ربطی داره هر چی دلت میخواد بزار اجازه دخالت هم نده

واااا چرا باید نگران نظر بقیه باشی
اسم به این قشنگی چشه مگه ؟؟؟
بعدم شما صاحب اختیارین
وقتی اظهار نظر میکنن به جای من من کردن یا سکوت بگو خودمون دوست داشتیم و صلاح دونستیم این اسم رو انتخاب کنیم.
اصلا اینم چیزیه که بذاری دغدغه ات بشه مامان خوشگل ...

سوال های مرتبط

مامان Avin مامان Avin ۱۵ ماهگی
هنوز نمی‌دونستم خدا آوینمو بهم داده حسرت دختر داشتن روی دلم بود
آخه خودمم یدونه بودم خواهر نداشتم
اصلاً نمی‌دونستم درد دل کردن چطوریه
نمی‌دونم شاید من خیلی مغرورم یا شاید چون خیلی تنها بودم
خداروشکر همسرم خوب بود و هست و دوتا پسر سالم و گل داشتم
اما.....
همیشه خلأ داشتم دلم دختر می‌خواست
به زبون نمیوردم اما ته دلم یه جوری بود انگار خالی بود
شاید از نظر بعضیا مسخره باشه اما من عاشق مادر همسرم بودم
میدونید چرا ؟
چون مثل بچه خودم بهش می‌رسیدم موهاشو شونه می‌کردم میبافتم اگه یه روز نمیدیدمش دلم تنگ میشد براش
یه روز ناخودآگاه گریه ام گرفت جلو بقیه وقتی که دختر خواهر شوهرم برام رقصید و اومد تو بغلم اون موقع یه سالش بود.الکی به همه گفتم از خوشحالی گریه کردم اما دروغ گفتم دلم یه دختر مو مشکی میخواست که برام ناز کنه و منم موهاشو ببافم .
درست یه هفته بعد فهمیدم دختر کوچولوی مامان اومده که همدلم باشه 🥰
وقتی آوین کوچولو رو شش ماهه باردار بودم مادر شوهر عزیزم ما رو ترک کرد برای همیشه 🥺😔 ولی الان یه دختر دارم که هر وقت نگاهش میکنم میگم انگار خدا روح مادربزرگشو در اون دمیده موهای مشکی و چشای مشکی حتی حالت نشستنش 🥰
و امروز من خداروشکر میکنم به خاطر حضور نازنین دخترم که هنوز نمی‌تونه خوب راه بره اما با تاتی کردنش دلم براش ضعف می‌ره 🥺🥰🥰🥰🥰


۱۴۰۴/۰۵/۲۲
مامان عباس مامان عباس ۱ سالگی