۹ پاسخ

شربت اسلیپ پدیابست بهش بده هرشب ۵ سی سی نیم ساعت قبل خوابش
خیلی عمیق و قشنگ برات میخوابه

واقعا چشم زخم هست یعنی واقعا بر چشم بد لعنت من بعد چهار سال مستاجری خونه خریدم اونم با بدختی پدرمون در اومد تاپول کامل جورشه انقد گفتن چه جای خوبی گرفتن از کجا داشتن فلان یک روز خوش تو اون خونه ندیدم سه سال نشده اونجا فروختم

گلم رفتن تو خونه خودش آداب داره باید سر قران برداری ببینم چ روزی خوبه بری خونه قبلش هم اینه نون نمک قران برا اولین چیز میزاشتی تو خونت بعد اسبتب کشی یه خون هم میریختی قربونی صدقه میدادی و بجای دعا هر روز قران بخون تو خونت دعای چشم زخم بخون ایپند دود کن تو کل خونت بگردون صدای قران رو با صدا بلند تو خونت پخش کن ب نیت کسایی ک چشم دارن دم غروب ایپند دود کن

صبح بیدارش نکن بزار هرچقد میخاد بخابه سیر بشه همینکه بعدازظهر نخابه‌ کافیه
حتما ی قربونی کنین تو خونه خون ریخته بشه ولی بچه نباید ببینه برا بچه خوب نیس این صحنه
گلپرو اسپندو نمکو کندر باهم قاطی کن و اسم غریبه و اشنا و حسودا رو همینطور ک‌میریزی بگو و دود کن
صدقه بده
و ان یکاد و ایه الکرسی و چهارقل زیاد بخون
تو خونه قران بخونین
انشاله خیر ببینین از خونه جدید

میگین خونه جدید. پس باید پاک باشه.. آفتابگیر هست؟ روزا کلا بزار تو اتاقا نورآفتاب بتابه... صبح بعد از بیدار شدن و شبا قبل از خواب ۵ بار سوره فلق و ۵ بار سوره ناس بخون..شبا پرده ها رو بنداز ک سایه از بیرون باعث ترسش نشه

اگه تونستی حتما قربونی کن و خیراتش کن
توی خونه قران صوتی بزار پخش بشه
مرتب اسپند کن و صدقه بده.
پسرت رو شبا که خسته است با ماشین ببرید دور بدید ،توی ماشین که خوابید،بیاریدش خونه

خب چرا تشک میندازین ، بذار همونجا ک چشاش میره روهم مثلا رو مبل بخوابه، بعد ک خوب خوابش سنگین شد ببرش سرجاش ، یا اصن نبرش خودتم پیشش همونجا بخواب

امان از چشم زخم...
یه چیز قربانی کن
اسپنددود کن
صدقه هرروز بده
چهارقل بخون

یه قرآن هم تو اتاقش یا بالای تختش جاییکه میخوابه بزار بالا سرس باشه همیشه

سوال های مرتبط

مامان نفس من❤️ مامان نفس من❤️ ۳ سالگی
تورو خدا مامانا ینی من این همه استرس کشیدم سراین بچه خداشاهده بچه یکی اینجوربوده؟منکه بچه های داداشام جاریام همسن اینن ادم کیف میکنه اخلاقاش اینک تادرست شدیکی این بود خونه هیشکی نمیومد همینک واردمیشدیم بغض میکرد ووحشتناک گریه الان چندوقته گریه که اصلا تشک نزاریم ونخابیم بااینم کنارمیام ولی بخداقسم امروز ارزوی مرگمو کردم بااینکه کفره من حافظ قرانم وهرروزمرور بایدداشته باشم ازاونجای هم که یه مسابقه خیلی مهم دارم اماچندروزه پسرم بغض شدید گریه شدید قرانتو برندارم هرچی با روی خوش بادعوا بخدانمیشه ک نمیشه ازساعت نه صب بردمش پارک تادوازده بازی الانم بازبغض کردنخون گریه کرد باهم نقاشی کشیدیم بازی کردیم ولی هرلحظش میپرسه توقران نمیخونی خدانکنه بگم میخام بخونم میکشه خودشو چه رفتاری داشته باشم بقران کم اوردم هردوره یه اخلاق گندی ازخودش نشون میده اوایل ک همه میگفتن اوتیسمیه چون هیچ گونه ارتباطی باکسی برقرارنمیکرد الانم ک یه ساله باگریه هاش پدرمو دراورده واقعا ازته دلم مرگمو خواستم خسته شدم