من که اینقدر خسته بودن هیچی نفهمیدم... روز قبلش بستری بودم مدام دارو میگرفتم و باید آب میخوردم ودسشویی میرفتم..قبلش شبانه روز سختی گذرونده بودم
منم دقیقا همین جوری بودم خیلی نرسیدم داد زدم ولی دکتر توجهی بهم نکرد کار خودشو انجام داد بدترین روز زندگیم شد
من متوجه برش نشدم ولی خب دستش توشکمم بودحس میکردم به دکترم گفتم من خوب بی حس نشدما دارم حس میکنم فشارو بادست گفت چیزی نیست دارم ضدعفونی میکنم هنوزکاری نکردم منتظرم بی حس بشه بعدیهوصدای گریه پسرم اومد
من بی حسی زدن ،متوجه میشدم شکم پاره میشه ولی درد نداشتم بعدش هم تا ۶،۷ساعت همینجور رو تخت بودم تکون نمیشد بخورم ،نگران نباشید همه مث هم نیستن ،سزارین در مقابل طبیعی عالی هس
هیچی متوجه نمیشی
نه اصلن حس نکردم
من نه ،خیلی بی حس شده بودم اصلا متوجه برش زدن و بخیه زدن نشدم .انگار خواب بودم اما گوشام میشنید
احساس داشتم درد نداشتم انگار با انگشت میکشیدن رو شکمم
من هیچی متوجه نشدم تو چش ب هم زدن پسر دومی ت بغلم بود
سلام من زایمان اولم نه ولی دومی آره بی حس بودم نه بیهوش همچین تاآخرمتوجه شدم بهشون هم گفتم ولی عوارضش خیلی زودبعدعمل تموم شد
یعنی متوجه میشی بخیه میزنن درد میاد
من سر بچه اولم سر نمیشدم
۲ بار آمپول خوردم
سر شدم اما احساس داشتم فقط درد نداشتم
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.