۵ پاسخ

یعنی چیز دیگیی پیدا نکردی برا استرس و افسردگیت 😂😂😂😂

الان یه درد ب دردام اضافه شد 😐😂

خداروشکر بچه و‌خودت سالمین هیچ چیز جز این برات مهم نباشه عزیزم

ن عزیزم دیگه زمانش رسیده بوده بچه از 37 هفته کامله من خودم 40 هفته دقیق زایمان کردم چون میترسیدم زودتر برم بچه ام دو دور بند ناف دور گردنش بود و من نفهمیده بودم

الان یعنی ما که سزارین کردیمم باید عذاب وجدان بکشیم؟؟؟واقعا به چه چیزایی فکر میکنید .بیخیال

سوال های مرتبط

مامان فاطمه‌ نورا😍 مامان فاطمه‌ نورا😍 ۶ ماهگی
#تجربه زایمان‌ طبیعی عالی
#زایمان با آمپول فشار
سلام خانما ببخشید دیر شد من اصلا وقت نمیکردم بیام تجربمو بنویسم‌
ولی عهد کردم با خودم که حتما بیام و بگم که بقیه اینقدر از زایمان طبیعی و مخصوصا با امپول فشار نترسن‌ اصلا اونطوری که میگن سخت و وحشتناک نیست فقط بزرگ نماییه‌ .
من از هفته‌ی ۳۶ یهویی‌ فهمیدیم‌ نی‌نی‌م آی یو‌جی‌آر شده و داخل شکمم‌ رشد نمیکنه بدون هیچ دلیلی ۳۸ هفته‌ و ۴ روز بودم دکتر گفت دور کمرش یک ماه عقب مونده باید زایمان‌ کنی با آمپول‌ فشار برگه‌ی بستریمو‌ داد برای سه روز بعدش توی این سه روز من همش پیاده روی‌ میکردم روزی دو ساعتی بدون استراحت‌ خونه رو تمیز میکردم جارو دستی میکشیدم میخواستم دردم بگیره چونکه خیلی میگفتن زایمان با امپول فشار سخته و منو میترسوندن ولی خب فکر نکنم ۳ روز رو کسی بخواد جواب بده روز موعود رسید و رفتم بیمارستان بدون درد بستری شدم‌ دهانه رحمم یک سانت باز بود ولی خدا خیرش بده دکترمو بهم امپول فشار نزد یه نصفه قرص زیر زبون دادن بهم. ساعت ۹ بستری شدم تا ساعت ۲ اینا هیچ دردی نداشتم‌ کلافه بودم همش میگفتم بیاید بهم امپول فشار بزنید من هیچ دردی ندارم خونوادم از شهرستان اومدن چقدر منتظر بمونن‌ آخه میدیدم‌ کسایی رو که ۲ . ۴ روز اونجان و زایمان نمیکنن‌. مامانم‌ پیشم بود باهم قرآن میخوندیم‌ و صلوات میفرستادیم‌ از ساعت ۲ یه حسایی‌ اومد سراغم کم کم تا ساعت ۴ که اومدن معاینه کردن گفتن ۴ سانته‌ زنگ بزنید ماما‌ خصوصیش‌ بیاد ماما‌ خصوصی کع اومد شد ساعت ۴‌ و نیم دیگه مامانم‌ و فرستادن‌ بیرون ساعت ۴ و نیم‌ دردام‌ بیشتر شد ولی اصلا اینطور نبود که غیر قابل تحمل باشه مثل پریودی‌ سنگین‌. ادامه پارت بعدی