یه چیز دیگ از رور زایمانم براتون تعریف کنم تجربه شه...
من قبل عمل خیلی تحقیق کردم گ چکار کنم عوارض بی حسی کمرم کمتر باشه با توجه به اینکه شکم اول خیلی گردن درد رو تجربه کردم و واقعا درد وحشتناکی بود
و هر چی قهوه خوردم روز به روز حالم رو بدتر کرد و خواب بچمو و خوذم رو بهم ریخت
ولی این سری حواسم بود اصلا مایعات خنک ک تو یخچال بوده نخورم
به هیچ عنوان قهوه که سرد هست و برای خانم ها تو اون دورانی که باید بدنشون گرم باشه نخورم
چون بعدشم افسردگی و استخون درد میاره
این سری تا تونستم چایی خوردم
هم کافیین داشت هم گرم بود هم باعث جمع شدن سریع تر شکم میشه
بعد مادر شوهرم چون بیمارستان گفت ابمیوه باید بخورم رفت چنتا خرید گذاشت تو یخچال
بعد کلا تا فرداش همراهم مادرشوهرم بود
هی میرفت از تو یخچال ابمیوه میربخت میگفتم من چیز خنک برام خوب نیست نمیتونم تو یخچال بوده بخورم بزاریدش بیرون
بعد باز دوباره از تو یخچال میداد
خنگ شدم اینقدر گفتم بزارش بیرون
بعد یه اقایی اومد تو راهرو بیمارستان داد زد چایی چایی کسی میخواد؟؟
گفتم وای میشه برای من دوتا بگیرید
مادر شوهرم مونده بود چرا من دوتا میخوام
مامانمم چایی دارچین میفرستاد
شدیدا شدیدا چایی تو حال خوبم تاثیر داشت
واقعا برام معجزه کرد وگرنه پنج بار سوزن بی حسی رو زده بود تو کمرم مطمبن بودم این سری هم عوارض داره
ولی تا میومد گردنم درد بگیره سریع چایی میخوردم و دردم تموم میشد

۴ پاسخ

ممنون ازت

منم خیلی خیلی چایی خوردم دوتافلاکس بردیم بیمارستان.چایی نسکافه یعنی من شاید ۲۰لیوان مایعات خوردم تو چندساعت.آبمیوه هم اصلا یخچال نذاشتیم بادمای محیط یه کم هم آب قاطیش میکردیم

مرسی که اینارو گفتی عزیزم خیلی برام مفید بود♥️

👌👌👌👌

سوال های مرتبط

مامان مرسانا مامان مرسانا ۸ ماهگی
دومین متن
بعد از ترکیدن آماده شدیم رفتیم بیمارستان بدون کوچکترین دردی که واقعا خودم میترسیدم هی دعا دعا میکردم که درد بیاد ولی اصلا انگار نه انگار تو طول مسیر ازم چند باری آب به اندازه زیاد ریخت تا برسم بیمارستان رسیدیم و بستریم کردن بیمارستان بهارلو تهران یه اتاق بردن که فقط خودم بودم آوردن بهم سرم وصل کردن و یه آمپول هم از کنار پام زدن و چند تا آمپول هم به سرم ساعت ۱۲:۳۰ بستری شدم تا ساعت ۱:۳۰ تو اتاق تنها حوصلم سر رفت هیچ دردی هم هنوز نیومده بود به ماما گفتم میشه مادرم بیاد حوصلم سر رفت رفت گفت مامانم اومد با آبمیوه و خرما که از قبل گفته بودم بگیرن بعد آروم آروم دردام شروع شد چون مادرم کنارم بود دیگه ماما نموند پیشم می‌رفت چند دقیقه یه بار میومد سر میزد بودن مامانم خیلی خوب بود تا دردام شدید شد ماما گفت برو به شکم و کمرت آب بگیر که این کار خیلی خوب بود درد رو کمتر میکرد با زیادشدن دردام چون از قبل درخواست اپیدورال کرده بودم معاینه کرد گفت فعلا ۳ سانتی باید تا ۵ برسی تا بگم دکتر بیاد بزنه با سختی و تحمل درد زیاد به ۵ رسیدم گفتم بگو بیاد دکتر بزنه که گفتن دکتر تو اتاق عمله گفتیم بیاد دوباره یک ساعت درد افتضاح کشیدم تا دکتر اومد معاینه کرد گفت ۷ سانتی دیگه نمی‌زنم خون ریزی داری شدید وضعیت بچه هم خوب نیست حالا بچه هم نیومده بود جلو هی موقع دردام گفتن زور بزن تا بچه رو بکشیم بیاریم جلو سخت بود ولی خدا کمک کرد از پسش بربیام حدود نیم ساعت تلاش کردن تا بچه رو بیارن جلو بعدش بچه اومد بیرون خدا رو شکر بعد از اومدن بچه تمام دردا تموم شد چون از زایمان قبلیم تا الان ۱۰ سال گذشته بود سر اون خیلی سخت شد و
مامان پناه مامان پناه ۱۰ ماهگی
#تجربه زایمان سزارین
خوب قبلش دکتر گفت یه چیز مقوی‌بخور من حلیم خوردم لباسای پناه رو جمع کردیم راهی بیمارستان شدم
تا رسیدم بردنم داخل nstازم گرفتن چند بار خوب نبود راه رفتم یه چیز شیرین خوردم دوباره راه رفتم بعد از دو ساعت گفت اوکیه
بردنم قسمت زایمان انژوکت وصل کردن برام دوبار پرستار وصل کرد رگم پاره میشد و خیلی درد داشت از این بزرگا
بعد زد توی یه رگ کوچیک تر خیلی درد کشیدم و سرم میومد درد‌داشت هرچی هم میگفتم عوض کن عوض نمیکرد
دیگه بهم گفت برو بخواب صبح میبریمت اتاق عمل
رفتم دراز کشیدم ولی خیلی استرس داشتم از سوند میترسیدم
پرستار هم سوند گذاشته بود جلو چشم تا قبل عمل وصل کنه
چون میگفتن درد داره و توی اینستا دیده بودم یه چیز بزرگیه
خلاصه سرم بهم زدن میخواستم بخوابم ولی نمیتونستم دل تو دلم نبود پناه بیاد ببینمش
دم دمای صبح بود که داشت خوابم میبرد
بیمارستان خاتم از نظر تمیزی و این که زایمان طبیعی و سزارین یه جا هست
بده برای بندریای عزیز
یه دختری رو آورده بودن درد‌داشت برای طبیعی اونقدر داد میزد که قلبم می‌لرزید کلی دعاش کردم زایمان کنه زودتر و خیلی بد بود درد داشت
خلاصه خواب کلا از سرم پرید
مامان نینی 🩵 مامان نینی 🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۲
منم که دیگه حسابی از دردام خسته شده بودم تمام همّ غمم رو گذاشتم که تا هفته بعد زایمان کنم یعنی طوری بود که تو بیمارستان دکترم اومده بود بالا سرم و گفت هفته بعد بیا ببینمت با خودم گفتم باشه تو بیمارستان میبینمت😏
حسابی پیاده روی میکردم و رابطه بدون جلوگیری داشتم فعالیتم رو زیاد کردم دمنوش بابونه میخوردم شیاف گل مغربی میذاشتم اینا ادامه داشت تا روز جمعه روز جمعه صبح با همسرم یه کله پاچه زدیم و بعد رفتیم بازار گل و کلی اونجا پیاده روی کردیم بعدش که برگشتیم من یه کم دمنوش گل گاوزبان خوردم و بعد رابطه بعد از اون مثل هر بار رابطه که تا مدت ها درد پریودی داشتم درد می‌گرفت و ول میکرد دیگه گرفتم خوابیدم شاید آروم شد ولی بعد که پا شدم دیدم نه هنوز ادامه داره یه دوش گرفتم دوباره دومنوش گل گاوزبان و خاکشیر خوردم بعد با اینکه درد داشتم دوباره ولی این بار به قصد بیشتر شدن دردم رابطه داشتیم که البته خیلی درد وحشتناکی داشت دیگه دوباره دوش گرفتم دوباره گل گاوزبان و خاکشیر بعد دیگه به همسرم گفتم یه روغن کرچک هم بگیره و اونم خوردم بعد هم رفتیم بیمارستان چون از صبح درد داشتم خیلی به تکونای بچه توجه نکرده بودم برا همین فکر میکردم کم شده که تو بیمارستان متوجه شده که نه مثل همیشه است خلاصه رسیدم بیمارستان
مامان جوجه طلایی🐣🩵 مامان جوجه طلایی🐣🩵 ۹ ماهگی
تجربه م از واکسن دوماهگی
تنها چیز اذیت کنن درد پای چپ بچه هستش که وقتی تکون میده دردش میگیره گریه میکنه که تا حدود ۸ ساعت بعد واکسن ادامه داشت
تو اون مدت من پاهاشو بستم جوری که کف پاهاش بیرون باشه تب نکنه
هر یکساعت تبش رو گرفتم که تحت کنترل باشه
هر ۴ ساعت دقیق دو برابر وزنش پاراکید دادم که باعث شد هم میخابید کمتر تکون میخورد هم نمزاشت تب کنه اصلا
بعد ۸ ساعت هم پاشو باز کردم دیگه درد نداشت و راحت تکون میداد
شیر هر دوساعت بیدار میکردم میدادم که از شیر نیوفته و آب بدنش کم نشه تب کنه
فقط تنها مشکل زیاد خوابیدنش این بود که دیشب خوابش بهم ریخت چون پسر من خواب شبش میزون بود و دیشب تا ۳ فقط خوابید بعدش سرحال بیدار شد انگار که ۸ صبحه🤣
هر ساعت حدود یه دیقه کمپرس سرد رو داخل پارچه رو پاش گذاشتم و یه دستمال نمدار تو یخچال گذاشتم که خنک بمونه و تو تایمی که کمپرس میزاشتم اونم میچسبوندم کف پاهاش که بازم کمک کرد تب نکنه
از امروز صبحم پاراکید کردم ۶ ساعت یبار و هر ساعت کمپرس گرم دارم میزارم
خداروشکر خیلی اذیت نشدیم گفتم باهاتون به اشتراک بزارم
مامان فسقلی مامان فسقلی ۵ ماهگی
تجربه زایمان من پارت اخر
و بله یهو گفتن رحم شل شد و خونریزی سه تا امپول پشت سرهم از شونم زدن و سه تا قرص زیر زبانی که با اون تهوع بهم دادن پسرم رو سینم بود گفتم بردارید برداشتن
کلی شکمم قفسه سینمو فشار میدادن و من جیغ میزدم تا جایی که میدونم عمل نیم ساعت نمیشه عمل من دو ساعت شد و دکترم رفت من از رو دیوار میدیدم یه اقا داره ادامه میده عملو و اینکه خیلی بد عذاب میکشیدم حالم خوب نبود دکترم که میخاست بره گفت پمپ درد براش یادتون نره الان وصل کنید و همونجا اتاق عمل پمپ درد رو برام زدن عمل تموم شد و منو جا به جا کردن و بردن ریکاوری من از شروع عمل خیلی شدید حس سرما داشتم بعد عملم در حد یخ زدن بودم و جیغ میزدم پتو میخام تا رسیدم ریکاوری دوتا پتو کشیدن و دوتا بخاری روم که گرم بشم و یه امپول زدن برام حس کردم خیلی خوابم میاد یه خانم کنارم بود گفت درد داری گفتم خیلی و چون عملم طول کشیده بود من تو ریکاوری بی حسیم رفته بود و دردام شرو شده بود اون گفت من هیچ حسی ندارم نه درد نه چیز دیگ بچشم رو سینش شیر میداد به من گفتن توام میخای بیاریم گفتم نه من خوب نیستم خودشون همونجا نگه داشتن جیگرمنو و من خابیدم و یه ساعت بعد دادن بخش و دردام کم شده بود و حالم خوب بود با پمپ و مسکن و شیافی که پشت سر هم میزاشتن خیلی اوکی بودم عصر اومدن گفتن میتونم مایعات رو شرو کنم که تلف میشدم از تشنگی پشت سرم هم نسکافه و اب خوردم پاشدم راه رفتم راه رفتنم خیلی راحت بود با کمک همسر راحت پاشدم اصلا درد زیادی نکشیدم کلا درد سزارین در حد یه پریودی گذشت برام خداروشکر از انتخابم راضیم و صدبار برگردم عقب سزارین میشم🤌🏻🙂