تجربه زایمان
پارت ۲
منم که دیگه حسابی از دردام خسته شده بودم تمام همّ غمم رو گذاشتم که تا هفته بعد زایمان کنم یعنی طوری بود که تو بیمارستان دکترم اومده بود بالا سرم و گفت هفته بعد بیا ببینمت با خودم گفتم باشه تو بیمارستان میبینمت😏
حسابی پیاده روی میکردم و رابطه بدون جلوگیری داشتم فعالیتم رو زیاد کردم دمنوش بابونه میخوردم شیاف گل مغربی میذاشتم اینا ادامه داشت تا روز جمعه روز جمعه صبح با همسرم یه کله پاچه زدیم و بعد رفتیم بازار گل و کلی اونجا پیاده روی کردیم بعدش که برگشتیم من یه کم دمنوش گل گاوزبان خوردم و بعد رابطه بعد از اون مثل هر بار رابطه که تا مدت ها درد پریودی داشتم درد می‌گرفت و ول میکرد دیگه گرفتم خوابیدم شاید آروم شد ولی بعد که پا شدم دیدم نه هنوز ادامه داره یه دوش گرفتم دوباره دومنوش گل گاوزبان و خاکشیر خوردم بعد با اینکه درد داشتم دوباره ولی این بار به قصد بیشتر شدن دردم رابطه داشتیم که البته خیلی درد وحشتناکی داشت دیگه دوباره دوش گرفتم دوباره گل گاوزبان و خاکشیر بعد دیگه به همسرم گفتم یه روغن کرچک هم بگیره و اونم خوردم بعد هم رفتیم بیمارستان چون از صبح درد داشتم خیلی به تکونای بچه توجه نکرده بودم برا همین فکر میکردم کم شده که تو بیمارستان متوجه شده که نه مثل همیشه است خلاصه رسیدم بیمارستان

۳ پاسخ

خب بقیش

خوش به حالتون درداتون شروع شده

چقدر خودتو عاجز کردی من چند بار دور اتاق دویدم و چند بار ۳طبقه بالا و پایین رفتم توی ۱روز شبش کیسه آب پاره شد با ۱۰ سانت توی ۴۰دقیقه زایمان کردم

سوال های مرتبط

مامان کنجد💓 مامان کنجد💓 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
۳۸ هفته بودم نه ورزش درست و حسابی انجام داده بودم نه کلاس بارداری شرکت کرده ام قرار بود مثلا امروز سزارین کنم که دخترم عجله داشت ،شب به شوهرم گفتم آمپول بزنیم درمانگاه نزدیک خونمون دیگه پیاده رفتیم و برگشتیم شاید نیم ساعت طول کشید ،من اونشب کلا استرس سزارین داشتم و ذهنم مشغول بود خوابم نمی گرفت حدود ساعت سه یکم درد اوایل پریودی داشتم که با خودم گفتم ماه درده چیز خاصی نیست نیم ساعت دیگه بازم درد داشتم ولی اهمیت ندادم گرفتم خوابیدم صبح ساعت شیش حس کردم یکم مرطوبم بلند شدم رفتم دستشویی یه آب گرم و شفاف ازم خارج شد بعد هم ررگه های خونی (صورتی) دیگه ترسیدم همسرمو بیدار کردم گفتم عجله نکنم درد امو بکشم بعد برم بیمارستان که دیدم آبریزش داره بیشتر میشه برا همین یه دوش سرپایی گرفتم دو تا تخم مرغ پخته هم خوردم برا اینکه جون داشته باشم و رفتم بیمارستان، معاینه شدم ساعت هشت صبح ،اصلا باز نبودم ولی برا کیسه آب بستری شدم
مامان سلین 🩵♥️یاسین مامان سلین 🩵♥️یاسین ۷ ماهگی
سلام مامانا چطورین
بعد چند روز اومدم تجربه زایمان تعریف کنم براتون
من از 36 هفته ورزش شروع کردم پیاده روی .پله بالا پایین کردن. زیر دوش اسکات زدن . حالت گربه گاو .ووووو۳۷ هفته هم تصمیم گرفتم برم بیمارستان دولتی و ماما همراه گرفتم برای خودم
دیگه هرروز ورزش میکردم زیر دوش اسکات میزدم تا 3۸ هفته رفتم معاینه ۱ سانت باز بودم گفت یه هفته وقت داری ۱ روز کامل احساس فشار داشتم ولی درد نداشتم فرداش درد داشتم رفتم گفت ۱ سانتی هنوز دردات بیشتر شد بیا اومدم خونه تا اومدم بخوابم دردم گرفت گفتم اینم بازم کاذب ولش کن رفته رفته دردام بیشتر شد درد داشتم نفس عمیق می‌کشیدم از دهن میدادم بیرون طوری که شکم تکون بخوره دردام تموم میشد اون دو دقیقه رو ورزش میکردم پله چهار دسته پا زیر دوش رفتم اسکات زدم. اسکات یعنی حالت نشسته روی صندلی ولی صندلی در کار نیست
از ساعت ۴ تا ۸ درد کشیدم طوری که می‌گرفت ول میکرد
وقتی درد داشتم نفس عمیق شکمی ولی تموم میشد ورزش میکردم
دیگه زنگ زدم ماما همراه گفت بیا بیمارستان این دیگه درد زایمان
تا رسیدن بیمارستان ساعت ۸ نیم بود
ادامه ...
مامان مهیار🤎🐻 مامان مهیار🤎🐻 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مامان لوبیا مامان لوبیا ۲ ماهگی
مامان ریهام مامان ریهام ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی




کلافه شده بودم و میخواستم زودتر زایمان کنم از یه روز قبل ترشح غلیظ داشتم بعد ناهار نین ساعت پیاده روی کردم شب هم با جاروی دستی کل خونه رو جارو کردم بعد جاروی برقی هم اوردم دوباره با جارو برقی کل خونه رو جارو کردم😂😂 رفتم حموم بعد یه درد خیلی خفیف پریودی گرفتم اهمیت ندادم و خوابیدم ساعت 3شب با درد از خواب پاشدم رفتم دشویی برگشتم خوابیدم دوباره با حس درد بلند شدم احساس کردم یه درد منظم دارم ولی خیلی خستم بود و تایم نگرفتم ساعت 4و نیم 5بود که دیگه دردم خیلی شدید شد و فهمیدم درد زایمانه (اول فک کردم از معدمه😅)
از اونجایی که اون شب با شوهری قهر کرده بودم دوست نداشتم بیدارش کنم و بگم درد دارم تا ساعت ۷ونیم میرفتم دشویی و میومدم یه ترشح داشتم مثل ترشح روزای قبل فقط یه رگ خیلی ظریف خون باهاش بود که ترسیدم و بیدارش کردم رفتیم بیمارستان تا معاینم کرد گفت دختر تو چقدر صبوری بچه داره میاد همونجا کیسه آبم پاره شد و با ویلچر منو بردن زایشگاه داشت بهم سرم میزد و من دیگه خیلی درد داشتم ولی اینم بگم حتی یه جیغ ریز هم نزدم همش نفسمو حبس میکردم و واقعا تاثیر داشت اونجا از وضعیتم خبر نداشتن و گذاشتن همینجوری درد بکشم تا ماما اومد معاینه کرد گفت تو چجوری انقد ساکتی فول شدی زود منو بردن روی تخت زایمان با دو سه تا زور دخترم به دنیا اومد دکتره بهم گفت تو هر روز بیا اینجا زایمان کن از بس آروم بودم و همش فقط نفس عمیق میکشیدم تو دلم صلوات میفرستادم بخیه هم فقط داخلی سه تا خوردم که گفت برای بچه اول عالیه خداروشکر میکنم که از پسش بر اومدم و تونستم دختر قشنگم رو به دنیا بیارم🥹❤️
ریهام خانم باوزن ۳۲۵۰و قد ۵۳ در۳۹ هفته به دنیا اومد❤️