۸ پاسخ

درکت میکنم عزیزم.. هیچکسم نبینه، مطمئن باش امام رضا میبینه که داری واسه زائر کوچولوش سنگ تموم میذاری.. خودش بهت صبر و توانشو میده.
چشمت که ان‌شاالله به گنبد طلایی آقا بخوره حالت میاد سرجاش😍

من ک کلابامسافرت زیادحال نمیکنم

سخت نگیر خوش بگذرون .. چاره ای نداریم.. منکع تا مستقل نشه هیجا نمیرم

من تا خونه کسی بخام ببرممم ادیت میشم چ برسه سفرررر انشالا ک شوهرت خوب شه و کمکت بده ک بهت خوشبگذره .

منم رفتم یه سفر زیارتی راه خیلی دور
یه کشور دیگه کلا!! با بچه ۴ ماهه
ببین هرلحظه پسرم مثل ابررررر بهار گریه میکرد گریه ای ک جیگر هر شنونده ای رو می‌میسوزوند!!! چه برسه ب منه مادر!!
بقول شما هرلحظه در خشم و ناراحتی شدید و اضطراب بودم ک خدایا ای صاحب سرزمینی ک اومدم پسرمو آروم کن .... و بقیش گفتنی نیست
مادر شدن یعنی جیگرت خونه همیشه نگرانی
توام بسپر ب امام رضا ک خیلی مهربونه ازش کمک بخواه
این بچه ها جز ما کسی رو ندارن تنها پناهشون ماهستیم 🥲😔
درکت میکنم چون تو اون سفر تجربه زیادی دارم واقعا ب جنون می‌رسیدم وقتی پسرم اینجور جگر سوز گریه میکرد هیچ احدی جرعت نداشت با من حرف بزنه بسکه عصبی و ناراحت بودم....

ای وای. حق داری به خدا. حالا که دکتر به شوهرت گفته ویروس گرفتی دیگه چرا رفتید. خب همون موقع نمیرفتید. حالا ایشالا راحت تر بگذره برات از اینجا به بعد

عزیزم ...میدونم سختی داره ان شاالله از این ب بعدش بهتون خوش بگذره سلامت تندرست باشین

راستش بخای من تا ب الان با بچه تجربه مسافرت نداشتم
فقط تا شهرستان میریم برگردیم اونم یک شب خیلی اذیت میشم چی برسه راه دور حتی بدون کمک همراهی

همینه بعد بچه مسافرت همینه متاسفانه 🙃منم چند وقت پیش سفر بودم تا مرز جنون میرفتم ولی همش اینطور نبود یه جاهایی هم خیلی خوش میگذشت توام اول راهی دل چرکین نباش برسید اوضاع بهتر میشه

سوال های مرتبط

مامان Delarose🎀🫧 مامان Delarose🎀🫧 ۱۷ ماهگی
مامانا شما از روازای اول زایمانتون خاطره خوب دارید یا بد 🤕!!!
من خودم روز زایمانم خیلی قشنگ بود خیلی حس خوبی بود برام
جوری ک دوسدارم هر روز تجربش کنم حسی قشنگتر از اون لحظه من تو زندگیم ندیدم و همیشه دلتنگ اون روز هسم 🫧🤍
ولی….. فردای اون روزی ک اومدم خونه..
امان از آدمایی ک هیچ درکی هیچ فهمی هیچ شعوری ندارن…
یادمه وقتی اومدم خونه اطرافیان ک عیادت میومدن از دخترم ایراد میگرفتن ک وای چرا بچه اینقد ریز و لاغره وای تیره پوستش
برای منی ک اولین باااره مادر شدم اولین تجربه زندگیمو خراب کردن قشنگترین حس مادرانمو ازم گرفتن منی ک شب و روزم شده بود گریه بعد از رفتنشون حتی دلم نمیخواس ب بچم نگاه کنم
یادمه یکی از آشنای شوهرم ک مثلا تحصیل کرده بود میگف
وای نگاه کن چرا اینقد درازه ،پاهاش دختر بچه بزرگ بشه سایز کفش براش چی
بعد این حرف دیگ بغضمو جلوی مامانم شکوندم زدم زیر گریه ب هق هق اوفتادم مامانم همینجوری با من گریه میکرد میگف نمیبخشم این آدم و ک اینجوری دل بچمو شکوند ک اولین بااره مادر شده
من تا اونجا رسیدم ک ب مامانم میگفتم ب شوهرم میگفتم بچه رو از خونم ببرین من نمیخوامش دیگ 🥲