۸ پاسخ

الان شده دهمین روز که موهامو نشستم. امید دارم امروز بتونم بشورم !
فقط بدون این سختی برای همه ست و تنها نیستی.
من جدیدن که رفتم سر کار و سه تا صبح می زارمشون مهد اوضاعم بهتر شده‌ دیگه گریه نمی کنم‌.

من کاملا درکت میکنم و دوقلو داشتن خ سخته خودمم دوقلو بودم
من ک یکی دارم کم آوردم اما خدا ب اندازه توان آدم ها بهشون بچه میده
میدونم سخته میدونم کار و زحمتی ک ما برا بچه ها میکشیم واقعا بی دریغ ‌وبی منته ک هرکسی ب جز خود ما براشون انجام نمیده
پدر و مادر همینن گاهی از خودت میگذری برا بچت
اما اینو بدون همونا اگ خوب تربیت بشن فردا دلیل خوشی و امید زندگیمونن لبخند ها و خنده هاشون راه رفتنا وغذا خوردن با دستشون خ شیرینع حتی برا من
من گاهی آنقدر کم میارم داد میزنم اما آسیبی نمیزنم ب بچم چون من خواستم ک این بدنیا بیاد

با تمام وجود خداقوت مادر مهربون و زحمت کش
اگ تو این مسیر ی یار خوب نداشته باشی ک هواتو نداشته باشه زندگی واقعا دیگ معنایی نداره
از همسرت کمک بگیر مسوولیت کارهای بچه هارو تماما با خودت نباشه طبق شرایطی ک داری و ویژگی های همسرت بهش کار بده نزار فکر کنه تو هیچ کار نمیکنی بزار تو بزرگ شدنشون کار انجام بده براشون
مگ ما چقدر توان داریم ماشین ک نیستیم آدمیم نیاز ب خواب استراحت داریم
هم تفریح و گشت و گزار و از خودم گرفتم دوستام و باشگاه و بازار دلم پوسید دیگ
اما ب خودت بیا عزیزم کاری ک باید خودت بزا خودت انجام بدی شده نهایتا تایم خوابشون ب خودت برس کارهای خونه تمیزی رو ول کن خودت باید سرپا باشی خوب غذا بخور نزار فرسوده بشی
ما اگ برا خودمون وقت نزاریم کسی دلش برامون نمیسوزه
تایم شب رو نگ دار برا خودت و همسرت میدونم سخته اما ازش نگذر اونم نیاز ب توجه و محبت تو داره
شما مدیری بانوی خونه کانون خونس اول شوهرت دوم بچه ها
سعی کردم آرومت کنم گوشی باشم برات برای حرفات اگ حرفی داری بزن
خودمم تو این مسیرم کامل درک میکنم و حق میدم

خیلی روزای سختی رو داری میگذرونی.منم گاهی به این فکر میکنم که چرا آسایش و راحتی خودمو دوباره به هم ریختم.من یه دختر بزرگ دارم که دیگه خودش کاراشو میکنه و الان دوباره شب بیداری و گریه و استرس غذاخوردن و شیر و اینا رو برا خودم درست کردم.ولی چون کن یه تجربه هم از قبل داشتم میدونم که این روزا میگذره.رابطه ام،با همسرم هم همون موقع بد شده بود.همش دعوا میکردیم ما.از نظر ظاهری هم که شدم یه مامان چاق و زشت ه اصلا خودمو دوست ندارم.ولی فرصت هیچکاری ندارم.گاهی،وقتا حتی موهامم شونه نمیکنم در طول روز.بعضی وقتا شبا اصلا جون ندارم راه برم دیگه.خانواده حمایتگر هم نداشتم هیچوقت که بگم مامانم گاهی بیاد کمکم بده.مریض بشم سوپی برام بیاره.ولی عزیزم همه اینا میگذره.و روزهای خوب هم میاد.همیشه که بچه جیغ نمیزنه.گریه نمیکنه.کثیف کاری نمیکنه.میگذره عزیزم

عزیزم انقد زود بزرگ میشن ک دلتنگ این روزا میشی.سعی کن باهاش کنار بیای ک اذیت نشی.شب بچه هات زودتر بخوابون تایم بزار واسه باهم بودنتون.این روزا زود میگذره

واقعا سخته کمکی نداری؟

دوقلو داری؟

چرا از بقبه کمک‌ نمگیری

نه چه اشتباهی خدا رو شکر کن برای داشتنشون ببین دو سال دیگ اینقدر راحت میشه برات بازم میتونی با شوهرت خلوت کنی و....

سوال های مرتبط

مامان هانا جون مامان هانا جون ۱۴ ماهگی
#دردودل آخر شب
مامانا شوهرای شماهم نمیتونن بچه رو‌نگهدارن😕من بچم شبانه روز پیشمه بدترین سختی هارو تحمل میکنم گریه هاشو نق نق هاشو اذیت کردناش لجبازیاش و... از بیرون و بازار و تفریح و.... زدم دارم از دخترم نگهداری میکنم آرزوی ی خواب عمیق ب دلم مونده دلم لک‌زده برای نیم‌ساعت تنهایی.بعدش می‌خوام ی نیم ساعت برم حموم دوش بگیرم بیام بچه رو سپردم ب باباش،صدای گریه بچه تا داخل حموم میومد ده بار میاد میگه زود باش دیگ بچه گریه می‌کنه بیا دیگ چیکار می‌کنی یعنی ی حموم نیم ساعته هم نمیتونم برم😭😭حالا تند تند میام بیرون میبینم بچه گرسنش شد و‌خوابش میاد بهش شیر دادم گزاشتم رو پام سریع خوابید واقعا شوهرم نمیتونست این کارو انجام بده ک بچه بخوابه من راحت دوش بگیرم منتظر بود فقط از حموم بیام سریع بچه رو بگیرم این خودش دراز بکشه فیلم ببینه.همش باید با موهای خیس بخوابم 😭خیلی دلم گرفته خیلی
می‌دونم شماهم این سختی های بچه داری رو‌دارین فقط می‌خوام بدونم شوهرای شماهم مث شوهر من هستن😭😭😭اصلاا فکرشو نمی‌کردم ی روز اینحوری بشه بعضی وقتا حس میکنم کلفت این خونه هستم😭😭