۴ پاسخ

۵ صبح ماست دادی خب سردیش کرده برنجم سرد بوده طبعش ماستم سردیه کلا بچه سردیش کرده عرق نعنا و نبات بده بخوره

نوشابه هم خوبه

عرق نعناع بخور

چای نبات بدتر ترش میکنی

سوال های مرتبط

مامان 🎀سلن🎀 مامان 🎀سلن🎀 ۴ ماهگی
پارت دو
رفتم زایشگاه برای معاینه بچه چون بریچ بود باید می‌دین چرخیده یا ن ی پرستار اومد دستش خیلی کوچیک بود نصف جونم گرفته شد دید دیگه نمیتونم یکی دیگه رو صدا زد اون اومد بازم اونم فشار داد آخر سر گفت حس میکنم دستم خورد ب سر بچه گفت دو سانت دهانه رحمت باز شد
زنگ زد به دکترم گفت دکترم گفت بفرستین اورژانسی سونوگرافی اگه بچه نچرخید بیاد که سری سزارین بشه
من رفتم سونو روز جمعه ساعت سه ظهر بود انقدرم شلوغ بود که حد نداشت منم از شدت درد معاینه نمی‌تونستم بشینم خلاصه رفتم و نوبتم شد سونو انجام داد گفت بچه به سر هست دهانه رحمت هم دوسانت هست خلاصه رفتم دوباره بیمارستان و سونورو نشون دادم واسع دکترم فرستادن گفت باید وابسته تا دردش بگیره بفرست خونه ورزش کنه تا یکی دو روز دیگه زایمان می‌کنه منم ک دیگه گفتم دکتر گفته زایمان میکنم نزدیکه سری وسایل بچه رو جمع کردم بری خودمم جمع کردم آماده رفتم ورزش و دوش آب گرم این داستانا دکترم گفت دوباره فردا بیا معاینه بشی ببینم چند سانتی
مامان آیان🧿💙 مامان آیان🧿💙 ۹ ماهگی
سلام خوبین..دوستان من پسرم ۲۳م واکسن تا دو روز بی قراری داشت که خوب شد بی قراری هاش...اما الان دو شبه نمیخوابه نه روز نه شب میخوابه اما مثلا در حد یه ربع ...دیشب ۴ خوابید تا ۷ دیگه بیدار بود تا ساعت ۱۰ .خوابید تا ۱۰:۲۰دقیقه باره بیدار شد تا یه رب ۱۱ خوابیدوباز بعد ۱۰ دقیقه بیدار شد اصلا نق هم نمیزنه فقط خوابش نمیاد نمیدونم چیکارش کنم
از باب درددل
خودمم واقعا دیگه خسته م کلا بغلمه هر کاری بگین کردم قطره ماساژ با روغن زیتون آروغ گیری همه چی ولی خب باز نمیخوابه خوب...بچه م خوب این ماه هی وزن نگرفته بود الان لاغر تر شده جلو چشمم نمیدونم چه غلطی کنم

دیشب مادرم پیشم بود اون بیچاره هم دیگه خسته شده با من اینقدر رفت و اومد ...شوهرمم یا سرکاره یا اگرم خونه س خسته س کمکی نمیکنه همه چی بهم ریخته لباسای بچه شسته نشده غذای خوبی نخوردم صبحانه دو لقمه خوردم واقعا بدنم کم آورده از شدت بی خوابی بی اعصاب هم شدم اصلا نمیتونم دو کلمه با پسرم حرف بزنم و بازی کنم دیشب سرش داد زدم الان واقعا گریه م گرفته دوس دارم بمیرم اینقدر که مادر و ضعیفیم😔😔
مامان آیهان مامان آیهان ۳ ماهگی
مامان فاطمه مامان فاطمه ۷ ماهگی
سلام مامانا بیاید از تجربه زایمانم بهتون بگم چه زایمان بدی داشتم 😭۹روز مونده به زایمانم شروع کردم به شیاف گذاشتن شیاف گل مغربی روز اول که گذاشتم هیچ دردی نداشتم روز دوم یکم درد داشتم روز سوم که گذاشتم بیشتر شد رفتم زایشگاه معاینم کرد گفت یک سانت نیم باز شدی گفتمش دارم شیاف استفاده میکنم گفت خوبه استفاده کن روز چهارم دردام بیشتر شد هر ۵دقیقه میگیره ول می‌کنه وقتی که درد میگیره فقد ام البنین صدا میزدم نه دردام بیشتر شد رفتم زایشگاه گفت هنوز همون یک سانت بازی گفتم خو آمپول فشار بزنین گفت نمیشه هنوز چند روز وقت داری گفتم چکار کنم گفت برو خونه درداتو بکش من ماما خصوصی داشتم ولی اون فقد سزاریان میکرد با گریه رفتم پیشش گفتم چنتا بیمارستان رفتم میگن نمیشه آمپول فشار بزنیمت چون وقت داری من آمدم که سزاریانم کنی دیگه نمی‌کشم گفت بزار معاینات کنم معاینم کرد گفت آره هنوز یک سانت باز هستی ۲۰میلیون واریز کن به حسابم نامه بستری بهت بدم منم زود واریز کردم رفتم بیمارستان بستری شدم گفت فردا اولین نفر خودت سزاریان میکنم ساعت دو شب بود دردام بیشتر و بیشتر شد گفتن بزار معاینات کنیم نذاشتم ولی من داشتم می مردم از درد 😔ولی خودمو نشون ندادم ترسیدم ساعت چهار صبح خواستم برم دسشویی نتونستم بشیم آمدم با گریه گفت چته گفتم حس میکنم بچم داره میاد زود معاینم کرد پنج سانت باز شده بودم زود به دکترم زنگ زدن آمد ساعت پنج سزاریانم کرد سر تخت که بودم