۷ پاسخ

سلام عزیزم بیرون زدگی از بین رفت؟

ممنون عزیزم که به اشتراک گذاشتی
باید شبا مصرف بشه جفتش؟

میگم منم. تازه متوجه شدم یه گوشت اضافه در اومده ولی خونریزی ندارم همون بواسیره یعنی؟؟

وای منم هموروئید گرفتم خونریزی مقعدی دارم

دقیقا منم همه شرایط شما رو داشتم رفتم دکتر بهم پماد و شیاف داد همون دفعه اول ک استفاده کردم خوب شدم ی چند روز استفاده کردم دیگه استفاده نکردم الان دوباره چند روز پیش همینطوری شدم بعد حدود ۱ آه ک خوب شده بودم ایندفعه چیزی استفاده نکردم بعد ۲ روز خودش خود ب خود خوب شد

عزیزم منم همینجورم دکتررفتم پماددادخوب نشدم این پمادشمابیرون استفاده میشه یاداخل مقعد

مرسی عزیزم که تجربتو به اشتراکمون گذاشتی من بعد از زایمان طبیعی اینجور شدم و خیلی سخت بود که خودش خود به خود رفت

سوال های مرتبط

مامان محمد حیدر مامان محمد حیدر ۶ ماهگی
تجربه وحشتناکی به نام شقاق و هموروئید
قسمت سوم :
خلاصه این داروها و کارایی که دکترا میگفتن رو انجام میدادم ولی هیچ کدوم اثر نداشت ...
دیلتیازم و ... شوخی ای بیش نبود😏
مثلا ۵ روز خوب بودم مجددا روز از نو روزی از نو
تا اینکه یک روز خیلی اتفاقی فهمیدم که دوستم بعد از زایمان سومش به مدت ۸ ماااااه درگیر شقاق بود و خودش خودش رو درمان کرده بود اون توصیه هایی بهم کرد که شروع کردم به انجام دادن
یکی دیگه از دوستام هم بهم توصیه کرد که با یه مشاور طب سنتی و اسلامی توی قم صحبت کنم و اون رو هم انجام دادم و اونم توصیه هایی داشت که اونا رو هم انجام دادم.
یکی دیگه از دوستام هم تیر آخر رو زد
بهم گفت یکی از اشناهاشون بواسیر شدید داشته دکتر بهش گفته ۱۰ روز دیگه نوبت عمل برات میزنم بیا عملت کنم
اینم تو این فاصله ۱۰ روز یکی بهش یه پماد معرفی میکنه و میگه تو که قراره عمل کنی بیا اینم بزن ضرر نداره
اونم میزنه و بعد ده روز که میره برا عمل دکتر بهش میگه تو کلا خوب شدی و همه زائده هات جمع شده و اصلا نیاز به عمل نداری!!!
من خلاصه این تجربیات و توصیه های سه دوستم رو توی تایپیک بعدی تحت عنوان درمان قطعی بواسیر و شقاق براتون مینویسم ❤️
مامان آیلین🩵رادین مامان آیلین🩵رادین ۸ ماهگی
بچها باردار که بودم ۳۰هفتگی رفتم سنو گفت جنین بریچه و من انگار دنیا رو بهم دادن چون پول نداشتم زیر میزی بدم برم سزارین زایمان قبلیم ۴سال پیش بود با اینکه بچم ۲کیلو بود ولی خیلی در وحشتناکی داشتم و خیلی از زایمان دومم میترسیدم یعنی وقتی بیبی چکم مثبت شد تا اخرش ترس زایمان داشتم خدا خدا میکردم بریچ بمونه دکتر نیگفت بعید میدونم و من هر روز دعا تا روزی که۳۷هفته بودم گفت فکنم چرخیده برو سنو گفتم خانم دکتر من سر بچمو میفهمم بالاس نچرخید بچم تا رقتم سنو و اومدم بریچ بود و انگار دنیا رو بهم دادن خلاصه رفتم بیمارستان امین یه بیمارستان معمولی دولتی سزارین شدم خیلی ازم مراقبت کردن همه چیز عالی خیلی بهم سر میزدن انگار خصوصی بود خیلی خدارو شکر میکنم که اذیت نشدم چون ماها که دستمون خالیه نمیتونیم هزینه و زیر میزی و بیمارستان خصوصی بریم واقعا دردناکه و خیلی خوشحالم هنوز از بابتش خداروشکر میکنم همش به پسرم میگم افرین مامان که نچرخیدی تا لحظه اخر🤣🤣اینجا ۶ماهه حامله بودم
مامان ماهان مامان ماهان ۶ ماهگی
سلام می‌خوام تجربه زایمانم بگم بعد از ۶ماه پارت ۱
سزارین اختیاری بودم تو شهر خودمان انجام نمیدادن کرمان پیش دکتر سجادی میرفتم قرار بود بیمارستان راضیه فیروز عمل بشم برام ۹اردیبهشت نوبت زد با دکتر شهر خودمونم حرف زدم چون درد داشتم گفتم اگه اورژانسی شدم بیمارستان خصوصی عملم کنه ۳۱فروردین عصری رفتم حمام دوساعت بعد ساعت ۷ یکم خون ریزی داشتم زنگ زدم دکتر شهر خودمان گفت نیستم برو بیمارستان nstبگیر سریع برو کرمان به دکتر کرمانم حرف زدم گفت نیاز به نوار قلب نیست فردا صبح بیا همین جا وای دلم طاقت نیاورد رفتم بیمارستان نوار قلب گرفت گفت خداروشکر همه چی خوبه میخواست معاینه انجام بده که نگذاشتم شب ساعت ۱۲ اومدم خونه ولی تا صبح خواب نرفتم مامانم چند روز قبلش پیش بود دوسه روز رفته بود خونشون که کارهاشو انجام بده بر زایمانم بیاد که همون شب زنگ زد اومد پیشم صبح ساعت ۶ حرکت کردیم بسمت کرمان من با آمادگی کامل ولی آقام و مامانم نه من کل وسایلم برداشتم اونا میگفتن میریم برمیگردیم تا روز زایمانت ۱۰ روزه زوده هنوز وقتی رفتم پیش دکتر گفت بچه کامل اومده پایین دهانه رحمتم نرم شده آماده زایمان هستی اصلا نمیتونی برگردی خطر ناکه
مامان جوجه جان مامان جوجه جان ۸ ماهگی
داستان من... 💔
وقتی باردارم بودم اون اوایل بارداری یه شب خواب دیدم یه دختر دارم خواب یه نوزاد با لباس صورتی گوشه یه دیوار بود با یه صورتی که رنگش تیره و مایل به کبودی بود تو عالم خواب نمیدونم چطور متوجه شدم نارس هست.. بعدش ماه ها و ماه ها گذشت از اولین سونوی وزن که با خوشحالی رفتم گفت همه پارامترها یک هفته از رشد عقبه.. دکتر گفت یک هفته جای نگرانی نیست دوهفته دیگه برو
دوهفته بعد رفتم همه ی پارامترها دوهفته از رشد عقب بود..
دیگه از اون موقع کارم شده بود هر هفته به دستور دکتر سونوی وزن رفتن.. هر هقته صدک رشد کمتر میشد و وزن بچه عقب تر میوفتاد.. و من به دستور دکتر همش پروتین میخوردم و استراحت
تا اینکه یه هفته مونده به زایمان رفتم به خیال خودم یه جابهتر سونوگرافی.. دکتره بهم گفت رو 2500 مونده و تمامی پارامتر های رشد سه هفته از رشد عقبه با عجله رفتم پیش دکترزنانم اونم برام وقت سزارین اورژانسی نوشت... منی که باذوق به همه اطرافیانم گفته بودم میخوامطبیعی بزام و اونا به سز اصرار داشتن.. یادمه حتی یکی ازم پرسید کی پس وقت سز میگیری گفتم میخوام طبیعی بزام اونم باحسادت گفت عع منم میخواستم طبیعی زایمان کنم تقصیر فلانی شد رفتم سز... و بعدش شنبه شد و اون دکتر سونوگرافی که منو ترسوند جالب اینه که دکتری هست که خیلی قبول‌ش دارن و برای پزشک قانونی کار میکنه ایشون گفت بچت 2500 وزن گیریش متوقف شده درصورتی که بچه به دنیا اومد 2830 ینی اگر تا 40 هفته میموند میشد 3 کیلو.... وقتی به دنیا اومد و وزنشو دیدم خیلی حس بدی داشتم حس یه فریب خورده... بعدشم اتفاقات بیمارستان بیخود عرفان نیایش که عین طویله بود در بخش زنانش باز میشد تو ساعت غیرملاقات هرکی دلش میخواست میومد داخل ادامع کامنت