۸ پاسخ

ادامه بده بزن بدش میاد کمکم دختر منم بار اول خورد

خدای من چجوری خورده پیرمن تا چشمش خورد بهش فرار کرد اصلا دورمن نمیومد

باید چند بار بزنی زیاد هم بزن دور تا دورشو بزن

من با نوار چسب سیاه که زدم تونسم الان ۲ماهه که از شیر گرفتمش

ببین چیزی میزنی به سینه ات اصلا نزار شیر بخوره هر سری اومد سمتت بگو اوخ شده و سرشو گرم کن دختر منم از اونایی بود که رژ تلخک هر چی میزدم میخواست بازم شیر بخوره ولی هی گولش زدم تا از سرش افتاد

اره اگه کم تلخ باش میخوره پسرمنم یکبارخوردولی هی مدام زیادتلخش کن هرسری میادتاچندروزخودش نمیخورد

عزیزم چه کاریه بگو تموم شده و اصلا در نیار براش. نی. بخر براش لیوان بخر براش بگو دیگه شیر گاو میخوری بزرگ شدی. بچه های الان خیلی میفهمن نسبت به بچه های قدیم.تو فقط باید سر حرفت باشی یه مدت اذیت میشی ولی نشونش نده. لباس بسته بپوش. بغلش کن راهش ببر در طول روز خستش کن. شده حتی با ماشین ببری بچرخونیش. کالسکه بیار تو خونت بچرخونش

چسب بزن روشم رژ قرمز بزن ناله کن اوف شده

سوال های مرتبط

مامان شاهان و تودلی مامان شاهان و تودلی هفته دهم بارداری
مامان مهرسام مامان مهرسام ۲ سالگی
از تجربه شیشه خوردن پسرم بگم شاید بدردتون خورد
پسرم من شیر تیر ماه بود یه روز دیگه نگفت میخام منم ندادم کلا شیر تمام شد پسرم شیر خشکی بود
ولی بشدت با شیشه شیرش اب میخورد جوری که من تا صبح یه پارچ کنارم بود و عبن دوران نوزادی هر ۲ ساعت بیدار بودیم حتی موقع خوابم ۴ تا شیشه اب میخورد تا بخابه و خیلی سخت بود تا صبح که نه خودش نه من خواب نداشتیم از انطرفم ۳ مرتیه پوشکش عوض میکردم اخرم خیس میکرد
تصمیم گرقتم ازش بگیرم ۱ روز دیگه تدادم بهش ولی خیلی اذیت بود نااروم دیگه موقع خواب باباش گفت باید بدی اینجوری بچه لجباز میشه دادم و شبها بدتر کرد دیگه جمعه صبح پاشدم نوادچسب سیاه زدم به شیشه گفتم وای شیشه اوخ شده وای باید بندازیش مامان پسرم هی میگفت اه اه و انداختش تو سطل تو روز چند بار میگفت اه شده میگفتم ا ه هر دفعه میرفت میدید شب ولی دیگه روز نتونست بخوابه چون شیشه نخورد خوابش نبرد شب میخاست که هی بهش گفتم اوخ اوخ دیگه خوابید نصف شب پاشد بد گریه کرد دیگه یه شیشه دیگه دادمش ولی زود خابید دیروز اصلا ندادمش دیشب خیلی خوب خابید
تجربه م گفتم اگه مثل من اذیتین استفاده کنید
مامان محمد مامان محمد ۲ سالگی
تجربه شیرگرفتن از شیر مادر
5آبان تصمیم گرفتم محمدو از شیر بگیرم صبح از خواب بلند شد خواست شیر بخوره گفتم شیر اوف شده (البته فقط یک سینه رو) دستمال کاغذی وچسب زدم گفتم اوخ شده دیگه ونازکن هربار که خواست بخوره گفتم ببین اوخ شده دیگه نخورد تا کلایادش رفت چون یک ماه مونده بود دوسالش بشه عجله نداشتم 10آذر ظهر شیر دادم خوابوندم بعد دستمال کاغذی وچسب زدم به اینیکی سینم، بلند شدنی خواست شیر بخوره گفتم اوخ شده، یکم گریه کرد دیگه خوابش پرید بعدتا شب باهاش بازی کردم یا اصلا ننشستم زمین شیر یادش بیافته، شب گذاشتم رو پاهام یه لالایی اروم باز کردم باز توش گریه کرد و منم همش سوره بروج رو میخوندم براش خوبه برا گرفتن از شیر، نصف شبی که شیر میخواست اون لالایی رو باز میکردم باصدای کم، میزاشتم رو پاهام، روز دوم موقع خوابیدنش گذاشتم روپاهام ولی نصفه بلند شدنی لالایی رو میزاشتم پیشش خوابکی میخوابید، الان دیگه لالایی رو باز میکنم خودش میفهمه وقت خوابشه زود میاد
آنقدر سخت می گرفتم ولی خیلی خوب گرفته شد زیاد گریه نکرد،
البته سوره بروج رو نوشتیم بستم به بلوزش،