۲ پاسخ

همه قضاوت میکنن من برا همین درد بچم هیچ وقت نمیگم

دختر منم اینطوری شده بود عکس گزاشتم
یه خانومی اومد گفت معلومه فقط بلدی پماد بزنی یبار تو عمرت بچتو نشستی اگه میشستی اینطوری نمیشد
منکه حلالش نمیکنم چون داتشم از غصه میمیردم اونم داشت اونطوری نمک به زخمم میزد
با این حال که من روزی ۲یا۳ بار بچمو میشورم

سوال های مرتبط

مامان آریا مامان آریا ۹ ماهگی
سلام مامانا اومدم از تجربیاتم بگم من بچم تب داشت و اسهال همه گفتن از دندانه و بد 3روز بردم پیش یه دکتر بی سواد درمانگاه دارو داد ژل برای دندان گفت از دندانه دیدم بد چند روز بی قرار تر و آبش بیشتر دوباره کنه احمق بردم پیش همون باز گفت از دندانه استامینفون و ازیترو مایسین داد گفت یه کوچولو سرما خورده اشکال ندارد تو ایام اربعین بود متخصص ها نبودن دوباره بردم بیمارستان گفتن بچه مشکلی ندارم اینقدر که دکتر بی سواد تو بیمارستان بود شب دیگه بچم خیلی بی قرار شد به حدی جیغ میزد که صداش گرفته بود و ته گلوش زخم شده بود دیگه خودمون رو رسوندیم بیمارستان یه شهر دیگه هم دکتر بچه رو تو اورژانس دید گفت از من گرفتن سرم و آمپول تو سرم بدش خون گرفتن و بردنش ای سیو من که داشت نفسم بند میومد نفهمیدم چی به چی شد که دیدم دکتره داره با داداشم دعوا می‌کنه چرا بچه رو زودتر از اینها می‌آوردین دکتر کلی دعوا که داداشم جریان رو برای دکتر توضیح داد به دندان این علائم ربطی نداره بچه ویروس گرفته یک هفته ای سیو به خاطر نادونی بقیه و خودم بدش دوروزه هم بخش بدش مرخص شد الان هنوز اون استرس و ترس تو وجودمه تورو خدا مواظب باشین بچه ها خیلی گناه دارن منکه آب شدم به معنای واقعی همیشه دعام اینه خدایا هیچ بچه ای رو بی مادر هیچ مادری رو بی بچه هیچ پدری رو شرمنده زن و بچه نکن
مامان ❤️امیر حسین ❤️ مامان ❤️امیر حسین ❤️ ۱۴ ماهگی
واقعا چرا بقیه باید باعث ناراحتی بقیه بشن ، من یه زن داداش دارم الان 10 ساله عروسمون شده به ولای علی تا حالا نشده یه حرفی بهش بزنم یا بخوام تو زندگیمون دخالت کنم من 26 سالمه اون 38 سالشه هر دومون باهم بچه دار شدیم تقریبا بچه هامون مثل هم هستن وزن هاشون هم تقریبا با اختلاف 200 الی 300 گرم فرق داره فقط قد بچه برادرم بلند تره از قد بچه منه و این باعث میشه اون لاغر تر دیده بشه ، بعد امروز رفته بودیم مهمانی خالم به من و زن داداشم یه سری مواد غذایی گفت که به بچه هاتون بدید که بیشتر جون بگیرن و تپل بشن بعد زن داداشم قدش 155 وزنشم 52 هیکلش خدایی قشنگه ولی من قدم 164 وزنم 78 و تپلم ، یهو زن داداشم گفت وای تپل چیه تا یه شکم زایمان کنه 3 برابر قبلش میشه و تپل و زشت میشه و یه نیم نگاه به من کرد دفعه اولشم نبود که می‌گفت بخدا اینقدر ناراحت شدم که حد و حساب نداره از اون موقع تا حالا انگار یه چیزی گلوم رو داره فشار میده مگه من خودم دوست دارم که تپل باشم بخدا خیلی ناراحتم واقعا چرا بقیه باید باعث ناراحتی همدیگه بشن 😭😭😭😭
مامان مهبد مامان مهبد ۱۲ ماهگی
سلام مامانا
بیایین یکم درد و دل کنیم، بچه داری خودش یه پروسه بزرگه که واقعا نیاز داریم کسی در کنارمون باشه هوامون رو داشته باشه، مخصوصا از نظر روحی و روانی . تو این مدت خیلی حرفایی زدن که اگه نمیزدن نه از چشم ما می افتادن نه اینکه واقعا زدن اون حرف تاثیری روی زندگی خودشون نذاشته فقط خودشون رو اون لحظه خالی کردن و چقدر فشار روانی رو روی ما زیاد کردن حالا از مادر خودمون بگیر تا هفت پشت غریبه ..... ولی بیشتر از همه اون چیزی که تو ذهن حداقل من باقی مونده و روح و روانم رو خورده حرفهایی بوده که از عزیزترین های زندگی خودم شنیدم، که از همون روز اول بیمارستان و بعد از زایمان شروع شد، ۱) همون روزی که زایمان کردم و رو تخت بیمارستان بودم یه عزیزی اومد ملاقات و یه نگاه بهم کرد و گفت انگار یکی دیگه هم اون تو ( داخل شکمم) جا مونده . و چقدر اون لحظه درد داشتم ولی الان درد رو یادم رفته ولی اون حرف رو نه، ۲) روز دوم بعد زایمان ترخیص شدم و رفتم خونه و یه عزیزی که اومده بود کمک حالم باشه گفت برو یه دوش بگیر بیا برا خودت شام بپز یکم جون بگیری و من با حال در مونده داشتم فکر میکردم من یه روزه زایمان کردم الان باید وایسم پای گاز!!!! دارم فکر میکنم اینکه عدد گذاشتم ممکن تا هزار هم بشمارم و این حرف ها و کدورت ها و زخم زبون ها که توی ذهنم باقی موندن تموم نشن ..... میخوام بگم ما مادریم، همون دخترای دیروز که زندگی مون بعد از بدنیا اومدن بچه هامون به دو قسمت کاملا متفاوت تبدیل شده ، از ما که گذشت ولی یاد گرفتم اگه رفتم دیدن کسی که بچه ش تازه بدنیا اومده اگه بلد نیستم حرف مثبتی بزنم حداقل سکوت کنم و هیچ حرفی نزنم