۱۰ پاسخ

سلام عزیزم برای يک دوست میپرسم برای هدیه دوقلوها نامه داده جواب اومده حالابایدچیکارکنه بنده خدا وضعیت مالی شون بده ثواب داره اگه بلدیدبگید بگم چیکارکنه دعاتون میکنیم برای سلامتی بچه هاتون

منم بچه اولم ۹سالشه دقیقا مشکل منم هست ی حرف و باید چندین بار تکرار کنم تا انجام بده.واقعا تو شرایط ما عصبی شدن و زود از کوره رفتن عادیه ی ادم و چند تا مسئولیت اخه!!حالا پسرام ی خوبی ک داره اصلاااااا حسود و نیست و نفسش واسه خواهراش میره

منم همینم
دختر بزرگم 6 سالشه
اصلا اعصاب ندارم
من تصمیم دارم برم پیش دکتر اعصاب چون خیلی داغونم

وای تورو خدا هوای بزرگترا رو بیشتر داشته باشید همش عقده میشه براشون حداقل با شوهرتون تقسیم کار کنید من الان هفته های اول بارداریم کلی تهوع و حال بدی دارم بازم کلی براش وقت میزارم ب سختی درساشو میگم کلاساشو میبرمش جلو در کلاسش تو ماشین دراز میکشم تا بیاد گناه دارن اونا ک درکی ندارن نمیشه ازشون توقع داشت که

نگران نباش خواهر همه همینن
بخدا که دیگه برا کسی اعصاب نمونده
من که دیگه رد دادم 😂😂😂

آره گناه داره دلم میخواست یکی بچه رو بگیره ببرمش یکم بگردونمش ولی بچه هم پیش هیچکس نمیمونه

من روزی که باردار شدم نمی‌دونم چرا پیارم اینجور بود پسرمو می‌دیدم بکار میکرد عصبی میشدم

همش میاد میگه گوشی یا فلان چیز اگه انجام ندم میاد دست و لپ بچه رو محکم می‌کشه گاهی میفته روش منم حرص میخورم عصبی گاهی دیگه میندازمش تو اتاق در رو قفل میکنم روش

برا اینکه همش دخترمو اذیت می‌کنه

دوقلو ندارم ولی با بزرگه کارد و پنیرم

سوال های مرتبط

مامان متین(فلفل🌶) مامان متین(فلفل🌶) ۱۲ ماهگی
متین ۸ و نیم ماهه است یکی از چالش هایی ک تا قبل ماه هشتم داشتم و چنااااان آزارم میداد ک واقعا دیگه ب طلاق فکر میکردم این بود ک بچم با همه اوکی بود و وابستگی آنچنانی هم ب من نداشت رفتار خانواده شوهرمم جوری شده بود ک انگار متین ب مادر احتیاج نداره و خودشون از پسش برمیان ....اما الان تو این سن تغییراتی رخ داده...الان نگرانیم خیلی کم شده چون متین منو کاملن میشناسه صدامو تشخیص میده و دیگه خودش میاد بغلم ک باعث شده اون طرز فکر و رفتار خانواده شوهرم تغییر کنه سعی کردم رفت و امدم رو با خانواده شوهرم کمتر کنم تا وابستگی ب بیرون خانواده ایجاد نشه وقتایی ک برا بچم میبرن میدوزن تصمیم گرفتم دیگه سکوت نکنم و هوشمندانه ابراز وجود کنم و نشون بدم مامان داره وقتایی ک خوراکی هایی ک بنظرم صلاح نیس سرخود میدن دستش فوری از دست بچه میگیرم و میگم خطرناکه یا مجاز نیس ...من خیلی اذیت شدم تو این مدت فکر اینکه شاید متین واقعا منو دوست نداره بعنوان مادر و رفتار خانواده شوهرم ک همش این حسو ب من میدادن ک ب مادر احتیاج نداره ب حدی ازارم میداد ک واقعا جایگاه مادرانه ام رو در خطر میدیدم....اما خدا روشکر هم متین بزرگ شد هم من اون سکوتی ک فکر میکردم اسمش احترامه رو گذاشتم کنار و واقعا حرص خوردنم کمتر شده ... شما این مشکلات رو داشتید؟