ولی دیگ این پیشونیه که انتخاب میکنه چجوری زندگی کنی
متاسفانه من الان دچار افسردگی شدید شدم و عصاب ضعیفی دارم
و دکترم گفته اگر تا چند وقت دیگه با قرص حل نشه مجبوریم با شوک الیکتریکی به حالت اولیه برشگردونیم
که اونم دیگه باید برم تیمارستان برام انجام بدن
بازم خداروشکر میکنم
ولی خب زندگیه منم مثل زندگی مادرم سیاه بود چاره ای ندارم فعلا چون تحمل بی کسی اذیتم میکنه و فقط میخام یه سقف باشه رو سرم
شاید بگین بچه نیارو اینا اونم مثل خودت میشه
چاره ای ندارم از رو لذت نیس
از رو بی کسیه
تا وقتی زنده باشم همه جوره کنار بچم میمونم حتی اگه ببینم داره
اذیت میشه هرکاری براش میکنم تا خم به ابروش نیاد
خاهرمم الان سه تا بچه داره که هرکدوم یکسالو دوسه ماه دارن فاصله بین شون
بچه بزرگش الان شیش سالشه
اونم زندگیش خوب نیس ولی حداقال به اندازه من درد نداره
که کارش به اینجا بکشه
خدا کمکش کنه و خدا کمک داداشم بکنه که شبو روز برا همشون گریه میکنم
اونا کرجن من نیشابور تو شهر غریب هستم متاسفانه با هیشکی هم دوست نیستم بخاطر حالم و اوضام نمیتونم با کسی رفیق شم باهاشون دردو دل کنم

۷ پاسخ

دنبال کار باش تا کی میخوای یه گوشه بشی منتظر باشی تا به مرز جنون برسی کار و درآمد جور کن بعد جدا شو مگه چقدر آدمیزاد زنده و زندگی میکنه

آخی عزیزم خیلی ناراحت شدم
چقدر سنت کم‌ هست که این همه سختی و تحمل کمی
چرا خدا نمیشی ؟ اینجور بچه بیاری در حقش بدی میکنی کردی که معتاد هست نمیتونه زندگی و بگردونه .شاید اونم تهدید کنه بچت
اینجور باید همیشه نگران باشی
چرا بخوای مثل مادرت باشی که بعد این همه سال جدا بشه
تا جون هستی جدا شو بچه بیاد دست و پات بسته میشه

خاهرانه بهت میگم تو خاهرت برادرت اینهمه سختی کشیدید چون پدرت اعتیاد داشته حالا ک همسرت اعتیاد داره چرا میخای ی بچه دیگم این سرنوشتو تجربه کنه💔

حالت به خودت بستگی داره با غصه خوردن چیزی عوض نمیشه

بخوای میتونی زندگیت رو تغییر بدی

فرصت زندگی یبار به آدم میدن با قدرت اختیار خودت هستی که انتخاب میکنی حالت بهتر بشه یا بدتر

شروع کن
قوی باش
اگه میتونی جداشو

آخی چقدر سن کم سختی کشیدی آبجی
صبور باش همه چی درست میشه

اگه دیدین جایی تکرار داره چون گهواره گفت خیلی زیاده نصف نصف هی کپی میکردم جدا کردم جدا جدا میفرستادم

سوال های مرتبط

مامان نی نی مامان نی نی ۲ سالگی
خاطرات قبل از او
قسمت اول

امروز دوازده مهر
تولد هادی نزدیکه و داره دو سالش میشه
چند ماهی هست دارم به بچه دوم فکر میکنم
ولی کلی ترس تو دلم هست
با بابات قرار گذاشتیم که از این ماه اقدام کنیم ، ولی من خیلی میترسم چون بارداری سختی داشتم و نمیدونم‌ اگر شرایط تکرار بشه نمیتونم درست مراقب هادی باشم
اون این روزا به توجه بیشتری نیاز داره
این ماه روز آخر بعد پریود یه رابطه مشکوک داشتیم ولی من میدونم محاله با اون حامله بشم
یکی از ترس های دیگه ام طولانی شدن انتظاره
با اینکه نگرانی های قبل رو ندارم و الان با خودم میگم نشد هم همین یه دونه کافیه ولی بازم دوست ندارم باز روزهای قبل هادی رو تجربه کنم
گاهی آرزو میکنم که خدا خودش بدون دردسر وقتی به فکر نیستم ناخواسته بچه دوم رو بده ولی همسرم خیلی مراقبه
این ماه یه کم توهم گرفتم مثه قدیم با این که میدونم محاله بارداری میگم چند روز دیگه بی بی چک بزنم
الان ۶ روز مونده تا پریود بعدی و من میخام از این ماه جدی شروع کنم به اصلاح سبک و شاید اقدام .....