پارسال این موقع از استرس و هیجان خوابم نمیرفت
ینی فردا چی میشه ؟
دخترم چ شکلیه؟
میتونم از پسش بربیام؟
من تا حالا نوزاد بغل نکردم که چجوری مادری کنم هیچی بلد نیستم که...
بلاخره صبح شد پنج صبح بیدار شدیم راه افتادیم ب سمت بیمارستان و کارای پذیرش کردیم و منو بردن لباسام عوض کردم اون جوراب تخ*می رو دادن بهم با اون شکم خودم پوشیدم ب زور دیگ کارارو کرد تا دکترم بیاد
وای اون لحظه ک رفتیم اتاق عمل یه جای سرد کلی ادم توش بودن هرکی یه سوال میپرسید مثلا استرسم کم کنن من بدتر استرس میگرفتم
بچت چیه؟اسمش چیه؟چند هفته ای؟چند سالته؟
خلاصه تا اون امپول بزنن تو نخاع و دراز بکشم و شکمم پاره کنن دلیار دربیارن من استرس داشتم تا وقتی صدای گریه اش اومد 😭😭😭چقد گریه کردم اوردنش ببینمش لای حوله بود یه صورت نرممم تپلو زدن بصورتم گریه اش بند اومد😭😭😭
وای همش دارم ب اون روز فکر میکنم
چقد زود گذشت
دختر گل من یه سالش شددد
🌷🎀✨🥰💖🎊🥳

تصویر
۱۷ پاسخ

عزیز دلم چه عکس قشنگی، مبارک باشه، خوش باشید کنار هم🥰🥰

مبارکههههه ایشالا بهترین ها براش اتفاق بیفته😍❤️مامان دلیار اتلیه نس استودیو رفتی؟😁

عزیزززززززم
مبارک باشه مامانِ مهربون

عزیزدلمم😍😍تولدش مبارک باشه ان شاءالله عاقبت بخیریش رو ببینی

چقدر قشنگ شد ماهم سه نفری سفید پوشیدم فقط من شال هم سر کردم 😂

به به چه حس زیبایی مبارکتون باشه.حال دلتون همیشه خوش بانو جان😍

مبارکش باشه عزیزم.همیشه شاد وسلامت باشید درکنارهم😍😍

مبارکه انشاالله۱۲۳۴۵۶۷۸۹۰ساله بشی 🥰🥰🥰🥰🥰🥰😘😘😘😘💖💖💖🧿🧿🧿🧿

مبارکههه 😍😍
همیشه به شادی و خنده 🥹🥹

مبارکہ عزیزم😍🤍

عزیزمممم مبااارک😍😍

عزیزم کدوم آتلیه رفتی ،میشه آدرس بدی

اوخووودا
دورش بگردممم♥️♥️
.
مبارک باشه باشه عزیزم 😍

مبارکه عزیزم ❤️

ماشاءالله چقدر زیبایین❤

الهی عزیزم تولدش مبارک باشه
چه عکس خانوادگی قشنگی😍😍😍❤️❤️❤️

مبارکه عزیزم

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی وزهرا مامان امیرعلی وزهرا ۱ سالگی
پارسال همین شب ساکمو بستم تا دو نصف شب کارکردم اون لباسو بزار یخچالو دسمال بکش همه جارو مرتب کردم سه ازخونه حرکت کردیم به سمت بیمارستان میلاد
رفتیم پذیرش کارهای بستری رو انجام دادیم منو بردن طبقه بالا یه اتاق دادن گفتن منتظر باش ساعت شش میان سوند وصل کنن بعد بری عمل وایی چه حسی بود ازاون حس های غرور وناب مادرشدن پسرم من ثانیه هارو میشمردم برای دیدنت برای بغل کردنت بالاخره بردن اتاق عمل با شش هفتا آمپول بزور تونستن بی حسم کنن وایی چقدر اون آمپول ها دردناک بودن هنوزم که هنوزه اثر اون آمپول هاروحس میکنم بالاخره شکمم روبریدن وتو داشتی جیغ میزدی
آوردن نشونم دادنت چقدر کوچولو بودی دوباره داشتن شکمم رو میدوختن عملم وحشتناک سخت بود چون چسبندگی هم داشتم وبا خون ریزی جزئی
پسرعزیزترازجانم من تمام دردهارو بخاطر تو تحمل کردم چون بخاطر عشقی که بهت داشتم ودارم والان تو یک سالت شده من مدام دنبال تو میدوعم
عزیزترازجانم باتمام وجودم دوستت دارم تولدت مبارک انشالاه هزارساله بشی❤❤❤
مامان محمد مامان محمد ۱۴ ماهگی
پارسال این موقع ساعت 2 بعداظهر همسرم بهم پیام داد بریم بازار منم بهش گفتم باشه بعد ی دقیقه در جواب پیامم کیسه آبم پاره شد فک کردم ترشح دارم باز دوباره آب ریخت منم ب گریه افتادم گفتم مامان کیسه آبم پاره شد مامانم گفت ناراحت نشو هیچی نیس سریع ب همسرم زنگ زدم رفتیم بیمارستان اخه من هنوز ۳۵ هفته بودم خیلی ترسیدم پرستار گفت باید معاینه بشی نزاشتم انقد استرس داشتم اونم عصبانی شد گفت نمیزاره یکی دیگه منو معاینه کرد با بدبختی گذاشتم گفت هنوز ی سانت بازی برو بالا آمپول فشار میدیم بچه بیاری خلاصه من فقط گریه میکردم من تا اون شب فقط آب خارج میشد ازم با خون یهو نصفه شب ضربان قلب پسرم افت کرد پرستار ترسید گفت این دکتر کی میاد دوبار ضربان قلب پسرم افت کرد منم فقط گریه میکردم تا بالاخره صبح روز بعدش ساعت ۸ گفتن برو اتاق عمل اورژانسی باید عمل بشی ومن از خوشحالی نمیدونستم چکار کنم چون از طبیعی میترسیدم خلاصه نگرانی خونواده هامون و خودم ک اون شب هیچکس نخوابید پسرم ساعت ۸ صبح بدنیا اومد تو این ی سالی ک گذشت خیلی چالش خیلی استرس داشتم ولی خداروشکر بابت وجودم پسرم تولد پسرم مبارک باشه😘😘😘