پارت یازدهم
ولی باهمه وجود باهمه ناامیدی های دکترا زنده مونده بود دکترا تعجب میکردن مگه میشه این بوه بااین شرایطش بمونه از این کمتراش نموندن
و من میدونستم معجزه هست و بس خدا جواب دعاهای همه رو داد من دائم ایه ای از قران رو میخوندم ک معنیش میشد از رحمت خدا ناامید نشید
دکتر پسرم ک ناامید حزف میزد میکفتم دکتر تاخدا نخواد برگی از درخت نمیفته
پسرم دوماه nicuبستری بود
سه هفته از صب میرفتم تا شب پیشش
یکی از چالشای زندگیش جداشدن از دستگاه بود میگفتن ممکنه دووم نیاره ولی پسرم با همون ریه از پسش براومد
همیشه پرستارا و دکترا متعجب بودن بعد دوماه پسرمو بردم خونه پسرم نتونست شیر منو بخوره شیرمو میدوشیدم از طریق لوله تو بینیش میدادن بهش چون بچه لی نبود مک بزنه شیرم خشک شد دوشیدن فایده نداشت پسرم شیرخشکی شد علارغم میل باطنیم ولی بالاخره بعد دوماه بغلم بود گل سرسبد همه شده بود همه میگفتن از روحیه تو بوده پسرت تلاش کرده مونده چه خوب بود که سختیا تموم شده بود ولی خوشیام انگار دوامش دوماه بود....

۹ پاسخ

عزیزم پارت بعدی رو بزار خیلی حالم بد نشد .انشاالله که علی کوچولو صحیح و سالم باشه همیشه

یعنی چی خوشی هات دوامش دوماهه بود؟؟

چشام داره درمیادازبس گریه کردم وخوابم میاد بقیش خوابم نمیبره😭😭😭😭

دوباره نهه!!

یعنی چی خوشیات دوماه بود😭😭😭

داشتم میخندیدم که به آخره تاپیک رسیدم...🥺🥺🥺🥺🥺

😭😭😭😭😭توروخدا بقیشو بزار

😭😭😭😭

🥺🥺🥺🥺🥺🥺

سوال های مرتبط

مامان سید علی مامان سید علی ۹ ماهگی
پارت دهم
رفتم اتاق عمل،بی حسی از کمر بماند که حالم بد شد و ایناولی صدای پسرمو شنیدم ک گریه میکرد نگا ساعت کردم ۱۲:۳۰ظهر خیلی دلم میخواست معجزه میشد ولی اینکه پسرمو نیاوردن پیشم ینی مشکل داشته و سریع باید میرفته nicu
ب پرستار گفتم نشونم نمیدید گفتن نه نمیشه ولی گریه هاشو میشنیدم میگفتم پس هنوز زندس این ینی معجزه
بعدم که دیگه شکممو بستن و اوردنم ریکاوری و بعدم تو بخش
همه پیشم بودن خاله هام میگفتن پسرت مثل ماه میمونه خیلیی سفیده خیلی خوشکله گفتن باسرعت بردنش nicu
همسرمم رفته بود برای پذیرشش حسودیم شد همه بچمو دیده بودن جزخودم
باید صبوری میکردم راهی بود که انتخابش کردم زایمان بدی نداشتم ولی سزارین هیچ وقت انتخابم نیس خونریزی شدیدی داشتم که باید خون میزدم
و خب خداروشکر بخیر گذشت روز بعد مرخص شدم درخالی که بچم بغلم نبود همسرمو و مامانم اجازه ندادن ببینمش نمیدونم چرا تا ی هفته اجازم نمیدادن ببینمش خیلی بی تاب بودم اروم و یواشکی گریه میکردم نمیخواستم بقیع رو اذیت کنم
بعدها همسرم گفت دکتر هرروز میگفته بچه زنده نمیمونه نمیخواسم ببینیش روت اثر بزاره بعد ی هفته پسرمو دیدم
بمیرم براش کیدش کامل بیرون بود دورش پلاستیک مخصوص بود و زیر دستگاه تنفس مصنوعی اولین معجزه این بود پسرم سندروم داون نداشت
دومین معجزه این بود هیچ مشکلی قلبیم نداشت
پسری ک روز دوم تولدش دکتر به همسرم گفته بود امید نداشته باشین از عمل اومد بیرون بخاطر فتق دیافراگمش ی ریه نداشت ولی ریه ای که اندازه نخود بود خودشو بازسازی کرد و تبدیل به سه چهارم شد
دوماه nicuبستری بود
یک ماه کامل شایدم کمی بیشتر زیر تنفس مصنوعی بود
۶بار جراحی شد
پرستارا و دکترا دائم میگفتن این معجزس
پسرم موقع تولد ایست قلبی کرده بود حتی