این هفته که گدشت همسرم مسافرت کاری بودن
پسرم بیشتر این چند روز همراه مادرم بود یعنی منو دیگه به مادری قبول نداشت فقط حرف مادرمو گوش میداد خلاصه مادر من هم هرکار میخواست میزاشت انجام بده
دوروزه همسرم اومده مدام همراه پدرشه تا یک لحظه همسرم میره بیرون گریه وجیغ وداد وبابامو میخوام بابا بیا منو نجات بده خلاصه بقدری جیغ وگریه وقشرق راه انداخته که خدا میدونه
دیگه امروز بریده بودم نمیدونستم چکارکنم اصلا صدامونمیشنید وهرچی حرف میزدم بدتر میشد چندبار باصدای بلند دادزدم وخلاصه
امرکز بدترین مادر دنیا بودم
الان دلم خییییلی گریه میخواد من هرشب قول میدم دیگه دادتزنم دست بچه رو محکم نگیرم یا هرچیز دیگه ای اما فرداش بدتر وبدتر
دلم از خودم گرفته
چقدر ضعیف النفس چقر عصبی وپرخاشگر شدم
وقتی یکم به حرفم گوش نده فشارخون وداغی خونی که تو رگام هست رو حس میکنم اینقدر که انگار خونم به جوش اومده که میگن رو من دقیق حس میکنم
راهکاری دارین؟؟
قبلا پسرم خیلی راحت حواسش پرت میشد یاخیلی زود به حرفم گوش میداد اما الان جیغ میزنه و دستاشو مشت میکنه وفشار میده
خیلی ناراحتم ولی نمیدونم چیکار کنم
کسی راهکاری داره؟؟؟؟؟

۷ پاسخ

برای پسر من این جور وقتها محبت و آغوش و گذر زمان جواب میده.
زیاد بغلش کن صورتش رو روی صورتت بذار باهاش آروم در گوشش حرف بزن بکن نکن اصلا نگو. زیاد باهاش بازی کن بازی های مثل آب بازی و بپر بپر و رقص با موزیک خیلی حال خوب کنه. گل بازی و شن بازی و خمیر بازی یا خمیر نان.
یک هفته فکر میکنم جوابه

بنظرم بخاطر سنشونه .دختر منم همینه

من خونه مادرم که میرم مادرم با من یکصداس.یعنی وقتی بهش میگم مامان چیزی من میگم بهتون لطفا همون کارو کنید انجام میده.برا همین بدعادت نمیشه ولی خونه مادرشوهرم میرم خیلی بد میشه.برا همین منم سعی میکنم اصن زیاد تنها نفرستمش خونه ی اونا.خودمونم که خب خداروشکر شوهرم زیاد نمیبرتمون اونجا.راحت😅ولی بازم اگه بریم دیگ خیلی بخوان آزادش بزارن من قشنگ حرفمو میزنم به مادر خودم میگم اونکه مادرشوهره

این چیزا عادیه درمورد پسرت پسر من دندوناشو رو هم فشار میده دستاش و مشت میکنهو اخرشم میگی بی ادب و اخماش و میکنه تو هم ومثل این قلدرا شروع می‌کنه رفتن 😂😂😂 عزیزم بچها تو این سن هنوز نمیتونن احساساتشون رو تشخیص بدن و کنترل کنن باید بهشون کمک کنیم تا بتونن اینکارو انجام و خیلی لجبازو سرتق میشن تو این سن بهترین راه اینه که بغلش کنی ببوسیش باهاش حرف بزنی باهاش بازی کنی هر وقت هم عصبانی شدی چند تا نفس عمیق بکش چشمات و ببند به این فکر کن این بچه الان داره استقلال رو یاد میگیره بهتره باهاش دوست باشی و با بازی خیلی چیزا رو یادش بدی

اگه خودت ارامش داشته باشی اون هم اروم میشه .دیگه الان بزرگ شدن بعضی وقتا میخوان زور بگن و حرص میخورن که نمیتونن حرفشون رو به کرسی بنشونن باهاش راه بیا و یه کم بیخیال باش به مرور جواب میده

پیش کسی نزاشتم چون همسرم نبوده خونه مادرم اینابودیم

وقتی پیش کسی بزاری همینه گلم یه چند روز نزار بهتر میشه

سوال های مرتبط

مامان نینی مامان نینی ۳ سالگی
بعضی از آدما خیلی بیشعورن
من پسر اولم ۳ سالشه خودم ذخیره تخمکم کم بود و صلاحدید پزشک و تصمیم بین خودم و همسرم باردار شدم که الان یه ماهه زایمان کردم
از روزی که متوچه شدیم بچه دومم هم پسره دیگه حرف و حدیثی نمونده که رو دلم نذاشته باشن
خدا میدونه چیکار باهام کردن جالب اینجاست که همه حرفا هم از سمت خونواده همسرم بوده
مادربزرگ همسرم علنا بهم گفت به چه دردت میخوره؟ حالا باز اگه دختر بود یه چیزی پسر به درد نمیخوره
در صورتی که من و همسرمم فقط گفتیم خدایا سالم بده
مسلما ماهم اگر دومی دختر میشد از لینکه هر دو جنسیت رو خدا بهمون داده بود خوشحال تر بودیم ولی الانم چیزی از عشقمون به بچمون کم نمیشه
امروز کسی اومد منزل ما که به محض رسیدن گفت بعرس رو برو تعیین جنسیت بلکه دختر بشه دخترا بهترن
مادرشوهرمم گفت اره باید بره چند سال دیگه
اخه به شما چه ربطی داره مگه تاثیری تو زندگیتون داره؟
مگه بچه ها برده دست ما هستن؟
من خالم ۳ تا پسر داره
بخدا پسراش از منی که دختر هستم بیشتر به درد مامانشون میخورن
بخدا هیببچ فرقی نیست اینقدر دل مامانا رو نشکنید
حالا اگه من دوتا دختر هم داشتم همین داستان بوداااا
مامان بَلوط مامان بَلوط ۳ سالگی
خانومایکی کمکم کنه راهنماییم کنه دارم دیوووونه میشم از دست بچم مدام گریه میکنه جیغ میزنه الکی بهونه میگیره مثلا عروسکش بیوفته از رو مبل یک ساعت گریه میکنه یا پتوش صااف نباشه یک ساعت ونیم کریه میکنه .... شلوارشو نتونه بپوشه گریه میکنه دیگه کلافه شدم ازدستش هیچکسم ندارم یک روز جندساعت این بچه رو نگه داره از روزاول تااالان بامنه دوروز اول زایمانم فقط مامانم پیشم بود از روز دوم تااالان خداشاهده هیچکس کمکم نکرده ...روانی شدم ازش بدم اومده .... دیگه دلم نمیخوادش خسته شدم مدام دارم داد میزنم سرش خیلی اذیتم میکنه خیلی خیلی خیلی یه چیز وحشتناک بچه های دیگه و همسناشو دارم میبینم هیچکدوم اینجوری نیستن این خیلی وحشیه خیلی 😭😭😭بخدا کم آوردم مردم دوسه تا بچه دارن منو این یه دونه پیر کرده افسردگی شدید دارم دلم میخواد خودمو بکشم تموم بشه خیلی حالم بده شوهرم فقط تحقیرم میکنه صب تاشب نیست شبامیاد فقط میگه ازصبح چیکارکردی سرت توگوشی بوده فقط‌‌... حتی پریودمیشمم استراحت ندارم نمیدونم دردمو به کی بگم از دست بچم دندونام شکسته انقدر حرص خوردم خیلی اذیتم میکنه اصلاااااا حرفموگوش نمیده اصلااااا دیگه بریدم نمیدونم چیکارکنم😭😭
مامان 💙راد💙 مامان 💙راد💙 ۳ سالگی
یه جای داستان
شخصیت اصلی میگه،حالا که اینکارو کردی دیگه دوست من نیستی
پسرم تازگیا این جمله رو زیاد استفاده میکنه
حالا که با من بازی نکردی…
حالا که پات خورد به اسباب بازیه من…
منم اون لحظه باید مثل پاندای معلم،یا لاک پشت دانا،یا سنجاب جنگلی
بهش بگم،چشماتو ببند نفس عمیق بکش،تا ۱۰ بشمار،و حالا به بازیهای جالبی که با هم میکنیم فکر کن

بعضی وقتها انجام میده بعضی وقتها هم نه
بهش میگم راد عزیزم این حرفهایی که به من میزنی ممکنه منو ناراحت کنه
ممکنه دوستت رو ناراحت کنه،درسته عصبانی یا ناراحت شدی
اما قبل از اینکه حرفی بزنی نفس عمیق بکش

یه مدت روی این موضوع تمرکز کرده بودم،اما یه روز وقتی گفت ناخودآگاه سرم به چیزه دیگه‌ای مشغول شد و حرفی نزدم،دو سه بار تکرار کرد و من به بازی که از قبل برام چیده بود ادامه دادم
و دیگه از اون روز تکرار نکرد
و دیگه نگفت
و حتی موقع گوش دادن به همون داستان شروع میکنه به نفس‌های عمیق کشیدن
من بچه تربیت نمیکنم،اونه که داره منو تربیت میکنه
اون داره به علم و آگاهیه من اضافه میکنه
اونه که صبر،شادی،ناراحتی،هیجان،فکر کردن و … رو به من یادآوری میکنه
❤️❤️❤️