۱۸ پاسخ

عزیزم موفق باشی
اوایلش سخته بعد درست میشه
به این فک کن بچهامون یه روز بمون افتخار میکنن

موفق باشی عشقم
دخترت قطعا ب تو افتخار میکنه
همسرتون کارمندن؟

کاش مرخصی زایمان دوسال بود

موفق باشی گلم .
کارتون چیه؟؟

عزیزدلم ماشالله هزارماشالله دختر نازت بهانه شیر را نمیگیره یعنی تا برگردی؟

واقعا دم ما خانوما گرم ❤

منم کارمند بانکم از چهارم برگشتم سرکارم از پشت میز قلبم برات لرزید عزیزم
درکت میکنم ولی بچه های ما مستقل تر و قوی تر از ما خواهند بود
موفق باشی

موفق باشی عزیزم

من تا قبل هفت به بچم شیر میدم ،شیر میدوشم واسه دو وعده تا ظهر ،ساعت یک پاس شیرمه
به نظرم ظهرا بیشتر شیر نیاز دارن
پاس شیرت بزار ظهر

سلام روزتون بخیروشادی توتاپیکتاتون عکس غذاهارودیدم میشه درخواستموقبول کنید ازایده هاتون استفاده کنم

👏👏👏❤️آفرین بهت عزیزم. منم ماهه دیگه باید برگردم سره کار. میدونم چه حس غریبیه🥲🥲سینه رو دراوردن و رفتن خیلی سخته🥺

موفق باشی عزیزم
بهت افتخار میکنم این همه قوی هستی👌❤️

خداقوووووت مامان قوی😍🩷💫

بسلامتی عزیزم.
موفق باشی مامان قوی💕

موفق باشی گلی خدا کمک میکنه همه چیز به آسونی پیش بره،بهترین کار رو انجام دادی

بسلامتی مامان زیباموفق باشی...ب امیدمستقل بودن تمام ماما

انشالله ک موفق باشی و خدا توان مضاعف بهت بده قششنگم😘❤

خسته نباشی عزیزم 👏👏👏👏👏👏👏👏👏

سوال های مرتبط

مامان إلا خانومی مامان إلا خانومی ۱ سالگی
دخترم امشب شد 11 ماهه باورم نمیشه 1 ماه دیگه میشه یکسال
یکسال پر از چالش چقدر عجیب بود میگم چ زود بچه ها بزرگ میشن نه
انگار همین چند ساعت پیش بود سرشو گذاشتن کنار چشمم😐😍
ب خودم افتخار میکنم واقعا بابت اینکه هیچ کس هیچ کس نبود حتی یذره برام نگه داره
بخدا در حالت نشسته دولا میشدم خوابم می‌میبرد
شده 6 بعد ظهر ناهار و صبحانه رو با هم خوردم
ولی بازم کم نذاشتم همیشه با روی خوش و خندان در رو روی همسرم باز کردم همیشه غذا آماده
شده بعضی وقتا خسته شدم داد زدم ولی خودمو سرزنش نمیکنم چون واقعا قوی بودم من
دو جا رو هیچ وقت یادم نمیره
اولین باری ک إلا سرماخوردگی گرفت
با همسرم بردمش دکتر
همون جا یه خانم با من بود دقیق بچه هاش هنسن دختر من یکم بزرگتر بودن
شوهرش مادرش یه خانوم دیگه همراش بود فقط دلداریش میدادن ناراحت نشه که بچه ش مریضه براش نگه می‌میداشتن قوربون صدقه خودشو بچه هاش میرفتن
اونجا واقعا به خودم و همسرم افتخار کردم که من توانایی اینو دارم از پس زندگی خودم بر بیام
پوتین مورد هم همین 13 بدر
ک رفتیم بیرون با همسرم خودم با یه ساعت تو خونه هم خودم هم بچه هم گوشت و وسایل و میوه و همه چی آماده کردم بعد رفتیم یجا نشستیم اتفاقا بین دو خانواده نشستیم هردو بچشون 2یا 3 ماه از دخترم بزرگتر بودن هر دو تا 3 ی 4 نفر کمکی داشتن بچه رو براش میخوابه میخوابوندن تو آغوش میگرفتن ک مامانه لذت ببره در حالی که من جامونو خیلی قشنگ چیدم تا همسرم آتیش روشن کرد گوشتارو سیخ کشیدم بعد إلا رو گرفتم خوابوندم همشون به من نگاه میکردن پچ پچ میکردن اونجا بود فهمیدم من چقدر قویم 🥹