واقعا خسته شدم از این بچه .هیج جا نمیتونم برم تا میرم دهنشو باز میکنه روانیم کرده .خواب نداره شیر درست نمیخوره .آرزوی مرگ خودمو کردم از دستش
اون از بچه اولم که باید پدرم دربیاد غذا بخوره اینم از این که نق نق میکنه .
آخه چرا انقدر بچه داری سخته خدا منو ببخشه گاهی دلم میخواد بگیرم خفش کنم روانی شدم

هر بار نق زدنش الهی شکر که سالمه
هر بار گریه کردنش الهی شکر که خدا به منم یه کوچولو بخشید
هر لحظه شکرش
مادربودن سخته
ادم اذیت نیشه.کلافه میشه
ولی ناشکری نکن
هرلحظه شکرش که یه کوچولوی سالم بهت بخشید
حق داری خسته بشی..گریه کنی.از کوره دربری
چون مادری و خیلی سخته مادر بودن
ولی حق نداری کم بیاری.جا بزنی .ناسکری کنی

به خاطر شرایط همسرت اوضاعت یکم بهم ریخته خیلی سخته شرایطتت و همین موضوع رو بجها خواه و ناخواه اثر میزاره یکم از لحاظ فکری خودت را سامان و نظم بده سعی کن فکر کنی اون توی زندکیتون نیست

عزیزم دوسال دیگه اصلا یادت نمیاد این روزارو.صبور باش تموم میشه سختیا

میفهمم چی میگی
پسر من تا ۴ ماهگی همینجوری بود . اصلا حال خوبی نداشتم وقتی میرفتم مهمونی همش گریه میکرد هرکسی ام یه چیزی میگفت دلم میخواست سر همه داد بزنم .ولی خداروشکر خوب شد
سخته ولی میگذره

عزیزم درکت میکنم و سرزنشت نمیکنم چون واقعا من بایکی پدرم دراومده امیدوارم خدا صبر بهمون بده

واقعا مادر بودن سخته عزیزم اونم با دوتا بچه. درکت میکنم عزیزم. تازه اینکه شب ها تنها باشی بدتر. من از خودم غافل شدم حتی باید بشینم ببینم آخرین بار کی دستشویی رفتم. بعد یادم میاد صبح ساعت 7 رفتم دیگه نرفتم تا 12 شب 🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️

بهش شربت ضد نفخ و کولیک آهورا بده

عزیزم نگو خدا نگه اش داره برات معمولا از سه ماه به بعد بچه ها کم کم اروم میشن نگران نباش