عزیزم منم همینجوری بودم زیر چشام کبود شدع بود اصلا افسردگی گرفته بودم چون کلا نظم زندگیم بهم ریخته بود اما بعد دو ماه دوماه نیم دیگع برگشتم کم کم رو روال
یه تجربه از من بشنو چون هیییچوقت اون روزارو یادم نمیره
۵سال پیش دقیقا منم اینجور بودم بچه اولم بود به شدت خسته کوفته درمونده بودم و دیگه تحمل نداشتم واقعا خسته خوابم میومد گشنه ولی کسی بهم نگفت تحمل کن میگذره
بخداگذشت و بعد ۶ماه مدام باخودم میگفتم چرا انقدر خودمو اذییت کردم چرا اونقدر گریه کردم و بعد دلم تنگ شده بود برای نوزادی پسرم خیلی دلتنگ اون روزاش شدم ولی من لذت نبردم و فقط خودمو عذاب دادم
منم واقعا نمیدونم به کدوم کار برسم
پسرمم بغلی شده حتما باید توبغلم تابش بدم وگرنه اروم نمیشه😐
آخ واقعا منم حس میکنم اون ها سختی نکشیدن
من بچه مدرسه ای دارم وقتی نی نی خوابه باید برا اون یکی غذا درست کنم درسش بدم اصلا ن روز خواب دارم ن شب
بچه من اصلا نمیخوابه
فقط بغل میخواد
من یه مرحله از شما اوضام بدتره،نمیدونم چیکار کنم دیگه
منم دقیقا همینم با این تفاوت که شهر غریبم کمک ندارم، شما بچت رو بده مامانت یه ساعت نگه داره بخواب، من که گاهی خوابم میبره نمیفهمم بیدارمیشم نمیدونم خواب بودم یا نه،انگار پلک زدم،غذا هم یه بار پاشو زیاد درست کن چندوعده بتونی بخوری،شوهرت کمک نمیکنه؟
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.