بیاین یه. چیزی براتون تعریف کنم بخندید
دخترم ۷ ماهش بود عموش براش عروسکی گرفت شد اولین عروسکش ینی این نزدیک ۱ سال دو ماه پیششه خیلی بهش وابسته جوری بدون اون بیرون نمیره امروز رفتم نوار بهداشتی بگیرم دخترم شوهرم تو ماشین بودن دخترم عروسکش از پنجره پرت کرده بود بیرون شوهرم یادش داده بود برگشتم گفتم عروسکت کو گفت پرت فهمیدم پرتش زده. اینقد دنبالش گشتیم نبود ک نبود بلاخره ساعت ۴ غروب تا. ۸ شب هرچی عروسک فروشی کرمانشاه بوده گشتیم بلاخره یکی پیدا کردیم ک مثل عروسک قبلیش بود فقد یکم بزرگ تر و لباسش کم رنگ تز بلاخره گولش زدیم👀😅 اینقد براش گریه کرده که نگو سمت راستی عروسک قبلیش چپ الانش

منم عروسک خرگوشی دخترمو پتو هاشو میندازم ماشین بشوره مث ابر و بهار گریه می‌کنه بچه فک می‌کنه دارم شکنجه میدم اونارو خدایا چه نازن این وروجک ها

وای یچی یادم اومد پسرم همسن دخترت که بود ی ماشین پلیس داشت خیلی دوسش داشت انقدر باهاش بازی کرده بود چرخاش در رفته بود ی چرخ داشت با اونم هل میداد میرفت اقا ی روز اون ی چرخ افتاد و ماشین زمین گیر شد🤣 چقدر گریه کرد باباشم نبود وسط تابستون تو اوج گرما رفتم براش خریدمش

پسر منم یه زرافه داره ولی نسبت بهش حسادت داره به محض اینکه ببینه کنارش نشسته سر سفره تمام سفره رو درو میکنه که زرافه‌ش نخوره

خب چرا شوهرت یاد داده پرت کنه

😂😂😂😂😂😂😂

خب بگو چرا بهش گفتی پرت کنه که حالا بری بخری