سلام مامانا .شبتون بخیر
مامانا شمام توی پوشک عوض کردن مشکل دارید وای که می‌خوام پوشک عوض کنم یه انرژی بزرگی از من میگیره که به نفس نفس می افتم تا هفته پیش مقاومت میکرد که نشورمش از این هفته عاشق آب بازی نه می‌زاره بشورمش بعد میگه منو از تو روشویی در نیار آب بازی کنم یعنی وقتی میارمش بیرون اینقدر گریه اینقدر منو میزنه نفسش می‌ره هرچی بازی میکنم باهاش هرچی سرشو گرم میکنم تازه میایم رو زیر انداز کشتی من و اون شروع میشه .درصورتی که من پسرم از نوزادی عادت به شستن دادم اصلا ما دستمال مرطوبی نیستم ولی خیلی ازم انرژی میگیره یعنی سخت تر از غذا دادن الان عوض کردن شده
بعد یه مشکل دیگه که دارم پسرم خیلی منو گاز می‌گیره موهامو می‌کشه تمام بدنم کبود از گاز پسرم دکتر میگه دستشو بگیر آروم با محبت جدی بگو نه این کار بدیه ولی بخدا با شوخی با جدی هرچی میگم باز بدو میاد گازم میگیره تا تو خونه کار میکنم که هیچی همچین که یه دقیقه بیام بشینم بدو میاد به من حمله می‌کنه میگم بابا نخواستم پاشم برم کار کنم .پریشب از دستش فرار کردم دویدم بالای میز خودش مرده بود از خنده که از دستش فرار میکنم 😂

۵ پاسخ

خندم گرفت 😂😂😂
یکباررفتم روی چهارپایه انتن تلویزیون بزارم روی کابینت پسرم امد انگشت پامو کرددهنش دندون گرفتم ازبالا افتادم هم دردم امد هم خندم گرفت
الان یاد کارهای پسرخودم افتادم من میبرم حموم میشورم آخرسرمیزارم توتشت کمی بازی میکنه بعد برمیدارمش میبرم پوشک کنم اگه ازدستم فرارنکنه باز یه خوراکی میدمش یاسینه مو درمیارم میگم بیا بخور میگیرمش

منم دقیقااااا همین مشکلات رو دارم😂 طبیعیه عزیزم

دختر منم نمیذاره عوض کنم حالا لباس عوض کردنی مکافات دارم این سخت تر از اونه

🤣🤣🤣🤣

شروع کن به آواز خوندن براش. تنها راهش همینه. هم اروم میشه هم توجهش جلب میشه به حرکت لبها و اواز. هم گاز نمیگیرهوهم میذاره بشوری و تعویض کنی. یه شعری رو حفظ کن و به صورت اواز براش بخون و به چشماش نگاه کن

سوال های مرتبط

مامان 👶araz مامان 👶araz ۱ سالگی
بازم شب شد و عذاب وجدان و هزار تا فکر و خیال...
پسرم یه مدته خیلییییی بد جیغ می‌کشه می‌دونم طبیعیه و تو این سن همشون این کار میکنن ولی من خر یه مدته خیلی عصبی شدم و نمیتونم خودمو کنترل کنم امشب خونه خواهر همسرم بودیم آراز انقد جیغ کشید که ما اصلا صدامون به هم نمی‌رسید یعنی انکار جیغ براش یه جور بازی شده نه که بگم گریه می‌کنه فقط جیغای بنفش منم یهو از کوره در رفتم و سرش داد زدم خدا منو بکشه با اون چشمای معصومش یجوری بغض کرد و به بقیه نگاه کرد اون لحظه خواستم بمیرم از دادی که سرش کشیدم بخدا نمیتونم خودمو کنترل کنم چیکار کنم چرا انقد زود از کوره در میرم آخه چه غلطی بکنم با این اعصاب لعنتیم هرکاری میکنم خودمو آروم کنم نفس عمیق میکشم هر کاری میکنم ولیییی تاثیری نداره روم الانم دارم از عذاب وجدان خفه میشم لعنت به من که انقد عصبی شدم
حاملگی خیلی سختی داشتم بعد اونم افسردگی بعد زایمان و یهو ام فتق پسرم پاره شد و عمل و هزار تا چیز دیگه از اونموقع به حدی اعصابم ضعیف شده که واقعا موندم از دست خودم چه کنم به نظرتون برم پیش مشاور تاثیری داره یا برم پیش روان پزشک؟؟؟؟
مامان مهراب مامان مهراب ۱ سالگی
سلام به همگی
یکی از دوستان گفت تجربه خودم رو بگم
اول اینکه من از اولی که مهراب دنیا اومد باهاش انواع بازی هارو میکردم بغلش میکردم و مهراب دوست نداشت من ازش دور بشم ولی خب با کمک بازی دالی موشه و اینکه چند لحظه یا حتی یک دقیقه تنهاش میزاشتم سریع میومدم که بدونه من تنهاش نمیزارم بارها باهاش حرف زدم گفتم مامامانی تنهات نمیزاره همیشه کنارتم برا همین بعد ۴ماهگی من دیگه راحت‌تر یه سری کارامو میکردم دستشویی رفتن هم اولاش میومد پشت در گریه میکرد ولی بعد با دستشویی یک دقیقه ای بهش فهموندم من وقتی برم زود میام و همیشه بهش گفتم دوستت دارم من عاشقتم و اینکه با کمک مطالب گهواره خیلی بازی هارو یادگرفتم و بازی کردم با مهراب اگر کار خونه ام دیر هم شده گفتم عیب نداره اول بازی اگر خونم کثیف بوده بازم گفتم اول آموزش بازی که اینجوری راحت‌تر یاد میگیره همش آویزون من باشه .الان من کارامو میکنم به مهرابم یاد میدم خیلی از بازی هارو تمام وسایل کابینت رو میریزم بیرون تق و توق میکنم خودم انواع صداها و کارهای بچگانه میکنم اونم میخنده .شاید نیم ساعت یک ساعت این کارهارو میکنم بعد میدم دست خودش و خودش شروع میکنه بازی کردن و میزاره منم به کارهام برسم اگر هم تو دندون دراواردن و نق زدنش مثل الان باشه یکم آرامش میخواد و صبوری شبا تا صبح بیدارم ولی دعواش نمیکنم نمیگم من حق دارم کسی کمکم نیست از دید مهراب نگاه میکنم الان حال مهراب چطوره بجای گوشی دست گرفتن الان وقت اینه با مهراب وقت بگذرونم حتی شده عصبانی بشم ولی خب نفس عمیق میکشم آهنگ میزارم بعد شروع میکنم ببینم چیکار بکنم که آروم بشه .چون من باید خونه رو مدیریت کنم
مامان تودلی مامان تودلی ۱۶ ماهگی
سلام مامان قشنگا
نمیدونم مشکل از منه يا بقیه خیلی فعالن
من کل روزم از ساعت 8ونیم که بیدار میشم تا 11 یا 12 که میخوابم ویه چرت کوچیکی هم که ظهر میزنم بقیش مثه اسب درحال کارکردن تو خونم.
یا دارم صبحانه ونهار وشام میپزم يا دارم جارو میکشم وظرفارو میشورم يا.......
ازهمه بیشتر تایمی که میگذره درحال بازی کردن با ایلیام جوری که اگ پای سینک باشم میاد پامو گاز میگیره اینقد غر میزنه وبهونه میگیره که دست از کار بکشم وبرم باهش بازی کنم.
یا اینکه کنارش بشینم وبهش شیر بدم.
تا حالا نشده من مثه بچه آدم به کارم برسم چون وسطش عاقا ایلیا يا خواسته بهش شیر بدم یا باهش بازی کنم.
اینجوریم نیست که چون گشنشه شیر بخواد فقط میخواد من کنارش باشم وتمام توجهم بهش باشه.
بعد خونه ما لحظه ای مرتب نیست من تمام اکسسوری ها گلدون ها همه چیو جمع کردم.
بعد موندم بعضی ها چطوری وقت میکنن مهمون دعوت کنن میزبچینن دیزاین کنن کیک بپزن هر روز صبحانه های خوشگاگل آماده کنن.
باور کنین ما میخوایم یه چایی بخوریم آب سردی میکنم سریع بخوریم جمع کنم که عاقا میاد یا کل سيني چپه میکنه یا دستشو تو لیوانامون میکنه یا ابنبات برمی‌داره فرار میکنه یا لیوانارو برمی‌داره بهم میزنه کلا از دستش رد دادم.
واقعا دمتون گرم یا خودتون فرشته این یا بچه هاتون که میرسین این همه لاکچری بازی دربیارین.
مامان لیام جان مامان لیام جان ۱ سالگی
با حرص غذامو میخورم و تندتند شروع میکنم به جمع کردن
جیغت حتی ثانیه ای قطع نمیشه
من و بابا حمید سکوت کردیم
فقط خودمون دوتا میدونیم که الان ضربان قلبمون رو چنده
میخایم صبور باشیم و تو داری همه ی تلاشت رو می‌کنی که کاسه صبرمون لبریز بشه
موفق نمیشی
چون من و بابا حمید به خودمون قول دادیم که صدامون رو بلند نکنیم
لباست رو که خیس شده عوض میکنم
و به بابا حمید میگم از صبح با اون سه تا دونه تخم بلدرچینی که خورده سرپاس
ناهار هم که لب نزده
براش ۱۲۰تا شیر درست کن
همینطور که داری شیر میخوری دست میکشم تو موهات و تلاش میکنم بغضم نشکنه
با خودم میگم یعنی چند تا ناهار و شام دیگه رو قرار اینجوری سرپایی،با استرس،بابغض قورت بدم
طبق عادت هرروز با بابا حمید میری یه دور نیم ساعته میزنی تا من خونه رو مرتب کنم
از خونه که میرید بیرون بغضم می‌شکنه
مگه من چی میخام جز اینکه تو غذاتو کامل بخوری
با گریه کارامو میکنم و برات فرنی درست میکنم که بعد از خواب بخوری
چقدر خستم لیام
چقدر زیاد خسته ام
اینقدر فکرم مشغوله که اگه تقویم گوشی آلارم نمی‌داد یادم می‌رفت امروز بیست و ششمه و این یعنی تو ۱۶ماهه شدی مامان