از سرزنشای شوهرم خسته شدم
قبلا برا چیزای دیگه بود الان بچه هم اضاف شده واقعا کلافم کرده 😞منی که عاشق بچه بودم از بچه متنفر شدم

محلش نده بگو اگه من بلد نیستم تو بکن

دقیقا شوهر منه هر چی بشه میگه تو مقصری ولی چند روز پیش خودش دست بچه رو گرفت بلند کنه دستش از جا در رفت و ورم کرد و برو درست و کن هزار علافی ولی اصلا خودش رو مقصر نمیدونه

خصوصا وقتی دومی میاد

طبیعیه درست میشع

ای خاهر شوهر منم مرد بسیاربیستیه اخلاقش
ولی سر بچه روانیم کرده .فک کن دستشو پشه نیش زده بود میگفت تو کردی سیاه شده
دیگه ی شب دعوای بدی راه انداختم گفتم باید این حساسیتشو بزاره کنار
حالا الحمدالله یکم بهتره🙃
خیلی از مردا بی‌تفاوتن خیلیها باز ازا‌ون ور بوم میوفتن تعادل ندارن .خخخخ بدل نگیر باهاش صحبت کن

مث برادرشوهرمنه انقدری که بردارشوهرم روی بچم حساسه شوهرم حساس نیس همش میگه بچرو بوسش نکن نمیدونم بلدنیستی بچه داری کنی اگه مامانم نباشه توبچه رو میکشی و ... واقعا خسته شدم 🥲

وقتایی که روم خیلی فشار باور کن جرات ندارم یکم تندتر با بچه حرف بزنم

یه روز بچه رو بسپار به خودش برو یه جایی آدم‌ میشه

میگه تو هیچکار نکن فقط بچسب به بچه مواظب باش نیفته و جیغ نزنه مگه میشه خب
خودش میره میشینه تو اینستا و...

بخدا زنای اطرافم نگاه میکنم اینقد که من هوای بچه رو دارم اونا ندارن هی به من میخندن که ولکن بابا چرا اینقد رو بچه حساسی بزار بچه راحت باشه بازی کنه هی دنبالشی یا غذا مخصوص نده بدغذا میشه و ....

خودمو نگاه میکنم از خیلی زنای دیگه بیشتر برا بچه تلاش میکنم ولی نمدونم چرا این مرد نمیبینه

همه چی رو میندازه گردن من که تو مواظب بچه نیستی هی سروکلش میخوره به درودیوار تو دارو درست نمیدی تو غذای درستی نمیدی یبوسته چرا بچه اینقد جیغ میزنه وهزارتا چیز دیگه