۸ پاسخ

من اگه بودم یه اخمی بهش میکردم یا یه چیزی بهش میگفتم

منم عصبانی شدم، میگفتی تو کدوم گردنه گیر کرده بودی انقدر گرسنت بود رحم نکردی به ابن یه تیکه مال بچه بود ؟ بگو تا شاید توله هاشونو جمع کنن

بی شخصیت بی ادب میریدی بهش

می‌زدی رو دستش دختره بی ادب رو 😐😐😐
منم یبار دختر خواهرشوهرم‌خونمون بود من پریود بودم حال و حوصله نداشتم ازش پذیرایی کنم گفتم میوه یخچاله خودت بردار بخور بعد یدونه گلابی داداشم مخصوص آورده بود برا دخترم من وقت نشده بود بهش بدم همون گلابی رو برداشته بود خورده بود خیلی حرصم گرفت این همه گلابی چرا اونو برداشته بود نمدونم

والا ۱۲ ساله بچه نیست دبگه
اگر ۳-۴ سالش بود میگفتیم بچه بوده نفهمیده

ببین من جات بودم میگفتم انقد گشنه بودی بچه؟!!!!
از همین الان یاد بگیر از حق بچت دفاع کنی

چه بچه بیتربیتی

دیگه نمونده بود؟!!!

سوال های مرتبط

مامان 🩵امیر مهدی🩵 مامان 🩵امیر مهدی🩵 ۱۲ ماهگی
پارسال ۲۶ آذر
ساعت ۱۱ اینا بود رفتم سرویس بلند شدم دیدم داره ازم آب میره
یه آب داغ نزدیک دو دیقه منتظر شدم دیدم داره میریزه مادرمو صدا زدم
گفت زود آماده شو بریم بیمارستان
ب دکترم زنگ زدم گف برو بیمارستان
رفتیم معاینه کردن گفتن چیزی نیس 😐😑
تست آمینو شور برداشتن گفتن کیسه آبت سالمه و پاره نشده
ولی نشتی داری 😐🤣
ی شب موندم اونجا فردا ترخیص شدم
هم خیلی خوشحال شدم کیسه آبم ترکیده هم ناراحت شدم چون دو روز بود مادر و پدرشوهرم عازم کربلا شده بودن دوس داشتم همچنین شوهرم دوس داشت وقتی اونا اینجا هستن زایمان کنم
۳۵ هفته و ۶ روزم بود
خسته بودم جونم ب لبم رسیده بود انقد این بچه ت. بازداری بهم استرس میداد فقط ی هفته کامل ترشحات خونی موکوسی داشتم
دهانه رحمم باز می‌شد، فشارم میرفت بالا ،دهنم کچ شده بود، خون دماغ شدید میشدم ،۱۲ بار بستری شده بودم
ولی گفتن ن برو خونه زوده هم خوشحال شدم بچه نمیره دستگاه
هم ناراحت چون دیگه طاقت نداشتم
و من هفته ۳۶ و ۶ روز اورژانسی با فشار ۱۸ رو ۱۲ ۴ دی زایمان کردم
دو روز بعد اومدن خونواده شوهرم از کربلا 🥺🥺🥺
چقدر زود گذشت این روزا خدا انگار همین دیروز بود
باور میکنید این یه سال برام خیلی زود گذشت
حتی دلم برای اون بارداری سخت هم خیلی تنگ شده
من اون روز وقتی بچه دنیا اومد تو شوک بودم هیچ جسی نداشتم برا پسرم ت اتاق عمل تا چندین روز خنثی بودم
ولی الان افسوس میخورم چرا حسی نداشتم چرا خوشحال نبودم
تو شک بودم باورم نمیشد تموم شد اون همه سختی
الان که فکر میکنم ب اتاق عمل و اولین دیدار منو پسرم قلبم تند تند میزنه چشام اشکی میشه و هزاران بار شکر میکنم خدارو
مامان دریا مامان دریا ۱۳ ماهگی