۴ پاسخ

🥹🥹🥹

تصویر

لباس سبزاروموقع تولد تنش کرده بودی 🥹🥹

عزیییزم

چقدر لباس ها نازن 😍😍
منم پارسال همین موقع ها مشهد بودم
چقدر سریع یکسال شد واقعا

سوال های مرتبط

مامان علیسان و آیلا مامان علیسان و آیلا ۹ ماهگی
امروز از خواب که بیدار شدم حتی ناهار و صبحانه درست حسابی نخوردم مدام درحال کار کردن بودم عصر هم نتونستم بخوابم چون شوهرم رفته مشهد با پدرم من مجبور شدم بیام خونه مامانم چون فردا می‌خوام علیسان رو ببرم مهد
خلاصه از ساعت هشت که اومدم انقد علیسان من و بچه رو اذیت کرد که روانی شدم دوباره فهمید باباش رفته مشهد کلی جیغ و داد و گریه که منم میخواستم برم هرچقدر با ملایمت و مهربونی حرف زدم فایده نداشت نیم ساعت داد و هوار و گریه طول کشید
ساعت یازده آیلا رو خوابوندم انقد با برادر نادونم سر و صدا راه انداخت بیدارش کرد جایی که برا آیلا پهن کرده بودم بهم زد شلوار منو خیس کرد پاهای آیلا رو می‌گرفت میکشید رو زمین سر شیشه رو رو فرش میکشید کثیف کرد لباساشو درآورده بود نمیپوشید از آب سرد کن آب یخ میخورد مامانمو اذیت میکرد منم دستام خیس بود همچین زدنش یه دونه 😂😂😂دوباره هم نمی‌دونم چیکار کرد محکم زدمش دیگه آروم شد بچه پرو یه هفته مهد نرفته میومد خونه مامانم خیلی روش زیاد شده هزار بار گفتم غلط کردم اومدم اینجا 🤕🤕🤕
مامان گیسو مامان گیسو ۱۳ ماهگی
مامانا بیاین از خاطرات زایمان بگیم
من از اول بارداری همش میگفتم زایمان طبیعی دیگه خیلی هم شوق داشتم برا زایمان طبیعی اصلا نمیترسیدم روز روز شد رسیدم ۳۴ هفته ترس افتاد تو جونم از ی صبح تا عصر گربه میکردم میگفتم من زایمان طبیعی نمیخام میخام برم سزارین
دیگه شوهرم نا احت شد گربه میکنم آدرس ی دکتر پیدا کرد رفتم پیشش گفت کارم کردم و اوکی شد روز چهار شنبه رفتم‌پیش دکتر گفت جمعه بیا برا عمل
من شب پنج شنبه رفتم عروسی که جمعه صلح برم عمل دکتر پیام داد عملت افتاده برا جمعه باز جمعه شبم رفتم عروسی کلی رقص کردم و ۴ صبح اومدیم خونه ۶ صبح رفتیم بیمارستان و ۹ رفتم اتاق عمل بی حس شدم خیلی ار اتاق عمل می‌ترسیم ولی قشنگ ترین حس دنیا بود برای ی زندگی جدید دیگهخاهر بزرگترم همرام بود وقتی خاستم برم تک اتاق عمل شوه م و خاهرم گریه کردن منم گربه کردم
دیگه رفتم عمل شدم و تو اتاق عمل نی نیم آوردن پیشم
بعد دیگه شوهرم تو آسانسور نی نی رو دیده بود و ازش عکس گرفته بود برا همه فرستاده بود این بود داستان ما شما هم بگین