مامانا بیاین از خاطرات زایمان بگیم
من از اول بارداری همش میگفتم زایمان طبیعی دیگه خیلی هم شوق داشتم برا زایمان طبیعی اصلا نمیترسیدم روز روز شد رسیدم ۳۴ هفته ترس افتاد تو جونم از ی صبح تا عصر گربه میکردم میگفتم من زایمان طبیعی نمیخام میخام برم سزارین
دیگه شوهرم نا احت شد گربه میکنم آدرس ی دکتر پیدا کرد رفتم پیشش گفت کارم کردم و اوکی شد روز چهار شنبه رفتم‌پیش دکتر گفت جمعه بیا برا عمل
من شب پنج شنبه رفتم عروسی که جمعه صلح برم عمل دکتر پیام داد عملت افتاده برا جمعه باز جمعه شبم رفتم عروسی کلی رقص کردم و ۴ صبح اومدیم خونه ۶ صبح رفتیم بیمارستان و ۹ رفتم اتاق عمل بی حس شدم خیلی ار اتاق عمل می‌ترسیم ولی قشنگ ترین حس دنیا بود برای ی زندگی جدید دیگهخاهر بزرگترم همرام بود وقتی خاستم برم تک اتاق عمل شوه م و خاهرم گریه کردن منم گربه کردم
دیگه رفتم عمل شدم و تو اتاق عمل نی نیم آوردن پیشم
بعد دیگه شوهرم تو آسانسور نی نی رو دیده بود و ازش عکس گرفته بود برا همه فرستاده بود این بود داستان ما شما هم بگین

تصویر
۷ پاسخ

منم سزارین بودم ولی تو بارداری خیلی استرس کشیدم برا سلامت بچه عملم پنج روز دیگه بود اما شب جمعه بود منم که کیسه آبم پاره شد توی خواب رفتم بیمارستان کلی استرس و انتظار ساعت ۹ بردنم اتاق عمل بی حسی عالی هیچیو نفهمیدم صدا گریه نینی اومد انقدر استرس داشتم متوجه اش نبودم😹 گزاشتنش کنارم ولی بعدش خیلی درد داشتم اما میرزید به نی نی طلام.

زیبا💙

میگم شب بعدیم میرفتی عروسی یذره دیگه میرقصیدی نی نی بدنیا میومد😎خیلی خوشم اومد انرژیت عالی بوده

چه لباس قشنگی

نه ما ترک هسیم

چقدر رقصیدی تا زاییدی🤣

عزیزم خودت و لباست چه بامزه ای..اونایی که این سبک لباس یپوشن آدمای خیلی مهربونی هستن فکرکنم لر باشید اره؟؟

سوال های مرتبط

مامان آیلی.    👧🏻 و آیری.    👦🏻 مامان آیلی. 👧🏻 و آیری. 👦🏻 ۹ ماهگی
یه خاطره یادم اومد هنوزم از حقیقت بودنش تو شوکم……………🫠


من کل دوران بارداریم یا خونریزی داشتم یالکه بینی.میرفتم پیش دکتر نصیری خدا جوابشو بده خیلی منو میترسوند بار آخر ۳۰ هفته بودم رفتم پیشش گفت دیگه نباید خونریزی داشته باشی اگر لکه بینی یاخونریزی داشتی برو بیمارستان بچه داره میاد🤦🏻‍♀️
زد من هفته ۳۴ یکم خونریزی کردم صبح جمعه بود خدا نصیب هیشکی نکنه رفتیم قائم زنگ زدن به نصیری گفت نه میام نه شما قبولش کنین بفرستینش علوی
مادرم گریه میکنه/مادرشوهرم خودشو میزنه که این بره علوی یا خودش میمونه یا بچه اینارو میکشن.رفتم بستریم کردن هی میان برا تست رحم میگم دست بزنین خودمو میکشم میفرستن سونو. اینا به کنار خب



یکی دوساعت بعد یه دختر۱۶ ساله آوردن اصفهانی بود اصالتش ولی عروس اردبیل شده بود.۴۱ هفته رو داشت پرمیکرد بچش دختربود ولی اصلا علایم زایمان نداشت
به طفلی آمپول فشار زدن هرکاری کردن اصلا رحم از پنج سانت تکون نخورد.دو سه ساعت گذشت اینم هی اذیت داشت ولی اصلا علائم زایمان نداشت.مامای بیمارستان اومد معاینه کرد گفت نه نمیتونم ریسک کنم بچه تو خطره اتاق رو خلوت کنین زنگ بزنین شوهرش.منو انداختن یه اتاق دیگه شوهرش اومد .اقا این دوساعت نگذشت زایمان کرد
بعدا فهمیدیم شوهرش رو خواستن برا رابطه🤦🏻‍♀️ماماعه گفته رابطه دهانه رحم رو باز میکنه
الان گاهی که یادم میاد تعجب میکنم