خونه رو نمیتونی بیخیال بشی؟ مهمون میاد براتون؟
یکم به خودت فرصت بده اروم اروم کار ها رو بکن سعی کن بیشتر استراحت کنی و از دیدن بچه ات لذت ببری
وسط همه اون شلوغیا ی چایی گرم بخور ی صبحانه خوب اماده کن بخور اینا حس ارزشمندی بهت میده و حداقل هاست
افسردگی گرفتی منم همینم
یه روز یه نظافت چی خبر کن بیاد پنج ساعته خونتو دسته گل کنه بچتو شیر بده تا اون تمیز کنه خوابید بگو حواست بهش باشه دوش بگیر به خودت برس سر حال میشی پول خرج کن کم تر کار کن
حق داری عزیزم اولاش سخته منم همینجور بودم ولی کم کم برام عادی شد رو روال افتادم
عزیزم دقیقا هفته گذشته منم حال تو رو داشتم
همسرم میگه مگه فقط تو بچه آوردی تو هم مثل بقیه
کمک که نمیکنه غر هم میزنه
وقت هایی که بچه خوابه شما هم بخواب اینجوری انرژی از دست رفته ات برمیگرده
بگو مهمان نیاد
نتونستی غذا درست نکن بگو کسی برات بپزه یا از بیرون بگیر
سعی کن بچه ات رو بیشتر قنداق شده بذاری
اگه شیر خودت میدی ببین شیرت قوت داره که بچه دم به دقیقه بیدار نشه اگه شیرت قوت نداشت شیرخشک بده به حرف خانه بهداشت و فلانی و بهمانی گوش نده
الان این بچه بیشتر از همه به یه مادر سالم احتیاج داره نه حرف های مردم
عزیزم خودکشی چیه اصلا اجازه نده ذهنت یک ثانیم سمت این چیزا بره
تو تازه مادر ی فرشته کوچولو شدی حق داری کم بیاری همه مامانا این داستانو دارن فکر نکن ک ضعیفی جان بهرحال وظیفه و مسئولیت دوچندان شده کم اوردنم یک چیز کاملا طبیعیه همش ب این فکر کن ک تو کل این دنیا اون جوجه فقط تورو میشناسه و تنها چیزی ک از دنیا میخاد تویی
اشفتگی خونه اصلا برات مهم نباشه اصلا بزار کپک بزنه همجا با جوجت خوشگل کن برو بیرون ی پارکی جایی بزار روحیت قوی شه حالا هروقت حوصله داشتی کارای خونتم میکنی کم کم اگه نکردیم فدای سرت ما هیچ جاییو امضا ندادیم بابتش قشنگم😘
ان شاءالله خدا کمکت کنه. سخته ولی میگذره
الهی قربونت برم مامان خوشگل
منم دقیقا داشتم شدیدا افسردگی بعد زایمان میگرفتم و دقیقا به خودکشی فک کردم
اما با حرف دکتر بهداشت به خودم اومدم و الان حالم خداروشکر خیلی خوبه
عزیزم تا چهل روز اصن ب فکر کارای خونه نباش
فقط ب خودت برس
فقط ب خودت و بچت فک کن
اشکال نداره همه مامانا اوایل کم خوابی دارن
سعی کن کارایی کدحالتو خوب میکنه رو انجام بدی
شوهرو ول کن
وقتی ب فکرت نیس توام اهمیت نده
خدایی نکرده افسرده بشی اول همین شوهر تو رو میزاره کنار
شوهر منم اینجوری بود
وقتی این حرفو ب من زد
بچه رو دادم بغلش و گرفتم خوابیدم
وقتی دوشی نشست خودش بچه داری کرد فهمید ک حالم چجوریه
دیگه جرات داشته باشه بهم چیزی بگه
مامان جونش هم حرف یادش میداد ک بعد سه سال بلاخره زبون باز کردم و اون زنیکه رو شستم گذاشتم کنار
دیگه هم فقط ب فکر خودم و بچمم
بزار خونم مثل بمب ترکیده ها باشه
برای کارای خونه همیشه وقت هست
اما خودم افسرده بشم دیگه خوب شدن سخته
میگذره عزیزم .تحمل کن .خواب دخترت درست میشه .بعضی مردا همینن کمک نمیکنن .حمایتم بلد نیستن.
گلم نمیخام نصیحتت کنم چون واقعا بچه داری وکار خونه سخته مخصوصا اگه دس تنها باشی من پسرم الان میره تو چهار ماه نمیدونن چطوری گذشت سخت بود اما همش شوهرم کمک حالم بود از خانواده پدری و پدر شوهری فقط یبار بهم سر زن در حد چند ساعت اما خداروشکر همسرم پشتیبانم بود کمک کرد کاش یکم کمک حالت میشد حتی در حد کم میبینی زیاد سخت نمیشه برات
عزیزم درکت میکنم ماه های اول واقعا سخته فقط باید از خدا بخوای کمکت کنه من هم سر پسراولم هم سر پسر دومیم اذیت شدم و میشم چون هردوتا کولیک داشتن و مدام گریه و بغل🙃🙂اما نگران نباش میگذره♥️
عادیه عزیزم ماهم این دورانو گذروندیم روز ب روز بهترمیشه بخاطر دخترت باید ادامه بدی اون جز تو الان کسیو تواین دنیانداره ک ب اندازه خودت مراقبش باشه
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.