خلاصه رسیدیم بیمارستان
من فکر میکردم شاید آب نخورده گلوش زخم شده که اینجوری شده
ولی بهم گفتن نه این خونه بخاطر گلوش نیست
میخواستن لوله بذارن شکم بچه رو شستشو بدن ک گفتم نه
متخصص گوارش اطفال اومد گفت پس بذار ببریمش آندوسکوپی ی ربع بیهوش میشه ولی میفهمیم چی شده
خلاصه با هزار جور گریه زاری بچه مو بردن آندوسکوپی 😭 بچه قبل بیهوشی گریه میکرد منم بیرون همزمان گریه میکردم خیلی روزای بدی بود😭😭😭 الانم گریه میکنم و مینویسم😭
خلاصه دیدن آره معده ش اذیت شده خراش سطحی داره باعث شده خونریزی کنه خون بالا بیاره😭
دیگه بستری شد و کلی آنتی بیوتیک گرفت و تبش قطع شد اما آزمایش خونش بخاطر عفونت زیاد جالب نبود
بخاطر همین باز دارو گرفت و روز آخری ک بیمارستان بودیم تموم تنش جوش های ریز کوچولو زد
و دکتر دیگه مطمئنا گفت رزئولا بود و گفت دیگه آخرشه و میتونیم مرخصش کنیم اما بخاطر آسیب ب معده ش بهش دارو داده
خیلی خیلی روزای افتضاحی بود
هنوز قلبم درد میکنه 😭 حال روحیم بخاطر چیزای ک گذروندم و دیدم خیلی بده 😭 دعا کنین برامون ❤️😭

۸ پاسخ

عزیزم خیلی اذیت شدین ان شاءالله بهتر باشه🌻

وااای عزیزم
خدا هرچی زودتر شفاش بده
و حال هردوتون بهتر بشه
میدونم خیلی سختە بخصوص بیمارستان خره
پارسال بچم بیمارستان بود یه هفتە مردمو زنده شدم
هیچ پرستاری نمیتونست رگ بچەهارو بگیره دائما بچەها درحال گریە بودن
آخرشم من نزاشتم رگشو عوض کنن و ازم رضایت نامە گرفتنچون بدنشو سوراخ میکردنو باز رگو پیدا نمیکردن وااای کە چی کشیدم

بره این روزا دیگه برنگرده

زهرا جان خداروشکر که الان حالش خوبه
انشالله تنش سالم باشه

صدقه بده
درک میکنم چقدر سخت بوده

ایشالله دیگه پیش نیاد عزیزم ❣️❣️❣️❣️

عزیزم واقعا مادر بودن خیلی سخته ببینی بچه ات مریضه و داره البته میشه و کاری نمیتونی براش انجام بدی
خداروشکر مرخص شده انشالله دیگه براتون پیش نیاد

الهی برات بمیرم میتونم حس کنم چی بهت گذشته قلب ادمو انکار می‌خوام از سینه در بیارن . الان بچه بهتر . الهی فداش بشم چقدر بلا سر این بچه اومده

سوال های مرتبط

مامان صبرا🌸 مامان صبرا🌸 ۱ سالگی
مامان فرشته ی من مامان فرشته ی من ۲ سالگی
چقدر بعضی از آدم ها مهربونن 🥹

دخترم یک ماهیه که به شدت لجبازه اصلا بچه هارو دیگه دوس نداره همش سر چیزای کوچیک گریه می‌کنه آنقدر بهم استرس وارد کردن هرمی می‌رسید میگفت تقصیر خودته که بچت اینجوری شده یکی میگفت کم خونه بعضیا میگفتن چرا نمیبریش دکتر و خیلی چیزای دیگه که شدیداً افسرده شده بود واقعا هر روز نگاه میکردم به دخترم گریه میکردم امروز بردمش پیش ی دکتر اطفال چون دکتر خودش را همون خیلی دوره نزدیک چن ساعت هست نمی‌تونیم بریم دیگه همین دور بر خودم ی دکتر پیدا کردم رفتم بهش گفتم گفتم هرکی ی چیزی میگه بچم اینجوری و اونجوری آنقدر آرومم کرد گفت تقصیر سنشون هست باید باهاش مدارا کنی خیلی آرومم کرد واقعا دکتر خیلی خوبی بود برای وزنش هم گفت چون دخترت هنوز دندون هاش کامل درنیامده از شیر هم‌گرفتیش برای همینه که وزن نمیگیره تا سه سالگی صبر کن اگه دیدی واقعا استپ وزنی کرده بعد ببرش چکاب کامل کلیه و قند و آزمایش رشد بده کلی خیالم راحت شد فردا هم میرم آزمایش بدم ببینم چیزیش کم هست یا نه امیدوارم که همه چیش اوکی باشه چون واقعا این چن روز مردم و زنده شدم آنقدر گریه میکردم سردرد های شدید می‌گرفتم