چقدر بعضی از آدم ها مهربونن 🥹

دخترم یک ماهیه که به شدت لجبازه اصلا بچه هارو دیگه دوس نداره همش سر چیزای کوچیک گریه می‌کنه آنقدر بهم استرس وارد کردن هرمی می‌رسید میگفت تقصیر خودته که بچت اینجوری شده یکی میگفت کم خونه بعضیا میگفتن چرا نمیبریش دکتر و خیلی چیزای دیگه که شدیداً افسرده شده بود واقعا هر روز نگاه میکردم به دخترم گریه میکردم امروز بردمش پیش ی دکتر اطفال چون دکتر خودش را همون خیلی دوره نزدیک چن ساعت هست نمی‌تونیم بریم دیگه همین دور بر خودم ی دکتر پیدا کردم رفتم بهش گفتم گفتم هرکی ی چیزی میگه بچم اینجوری و اونجوری آنقدر آرومم کرد گفت تقصیر سنشون هست باید باهاش مدارا کنی خیلی آرومم کرد واقعا دکتر خیلی خوبی بود برای وزنش هم گفت چون دخترت هنوز دندون هاش کامل درنیامده از شیر هم‌گرفتیش برای همینه که وزن نمیگیره تا سه سالگی صبر کن اگه دیدی واقعا استپ وزنی کرده بعد ببرش چکاب کامل کلیه و قند و آزمایش رشد بده کلی خیالم راحت شد فردا هم میرم آزمایش بدم ببینم چیزیش کم هست یا نه امیدوارم که همه چیش اوکی باشه چون واقعا این چن روز مردم و زنده شدم آنقدر گریه میکردم سردرد های شدید می‌گرفتم

۳ پاسخ

اخ پسر منم خیلی لجباز شده.. واقعا عصابم نمیکشه..تنها کاری ک میکنم میبرم بیزون توی خونه خیلی بهانه میگیره بیشتر دوسداره تی وی ببینه برا اینکه نبینه میریم بیرون از خونه. خیلی روزای سختیه خدایی

تو کاری به چرت و پرتای بقیه نداشته باش من بخدا به شوهرم میگم با من راجع به بچه حرف نزن عصبیم میکنی باز میاد حرف میزنه چرا نمیخوابه کی میخوابه چرا غذا نمیخوره خب تو چیکار داری آخه هی رو مخ ادم اینجور حرف زدن‌ها راه میره که بعد ادم یجوری دلش میخواد بترکه سر یکی خالی کنه

عزیزم تو این سن بچه بشدت لجباز و یک دنده اس اگه بچه ای باشه که هنوز بلد نیست حرف بزنه مثل پسر من که بدتر لجبازی میکنه تو این سن اینجورن ربطی به تقصیر تو نداره شوهر من بچه هم بگوزه میگه تقصیر تو هستش هر چی بشه میگه تقصیر تو هست. چند شب پیش انقد دیگه رو مخم راه رفت هی گفت تقصیر توعه که بچه نمیخوابه و....انقد عصبی بودم سر بچه خالی کردم خودم اشکم در اومد بابت کارم همش تو کار من دخالت میکنه یکی نیست بگه تو چیکار داری خب بچه نمیخوابه مقاومت میکنه در برابر خوابیدن میبینی دو ساعت نق میزنه اما زور خودش میزنه که نخوابه خب من چیکار کنم وقتی بچه مقاومت میکنه دربرابر خوابیدن

سوال های مرتبط

مامان دلارُز💕🍭 مامان دلارُز💕🍭 ۲ سالگی
سلام🥺سلام بعد از یه غیبت طولانی🥲
واقعا انقدر اینجا فعال بودم و با همه ی دوستام در ارتباط بودم،خیلی دلم‌تنگ شده بود واسه قبلنا☹️بماند از بی معرفتی خیلیا که میومدن و با کامنتا و پیامایی که میدادن بهم ناراحتم میکردن ولی واقعا دیگه فقط برای کسایس هستم که حالشون اینجا کنارم خوبه🥰❤️
البته که دلیل غیبتم این نبود😊یکی‌از دلایلش این بود که یکی از اقوام نزدیکمون فوت شدن و خب ما پیششون بودیم و وقتی برای اینجا نمیموند❤️
و دومین دلیل همین خانوم قشنگ که میبینید😍یعنی نگم از خانومیش😘نگم از صبوریش و از درک و فهمش😍الان تقریبا سه هفته کامل شده که خانومی رو از پوشک گرفتیم و با این که هنوز نمیتونه کامل صحبت کنه میاد و بهم میگه جیش🥺 یعنی ببرمش دستشویی🥺💕
دخترم برای دندونای کرسی خیلی اذیت شد و پاش به شدت سوخته بود و من مجبور بودم که پوشکش نکنم و تند تند ببرمش دستشویی،چون پاش خیلی افتضاح سوخته بود که انواع کرم و پمادهای سوختگی رو استفاده کردیم و تازه خوب شده،توی همین اوضاع بودیم که دیدم وقتی دستشویی داره میاد و بهم با اشاره میفهمونه که جیش داره و چندبار که بردمش و باهاش صحبت کردم دیگه جیششو میگه و من واقعا خوشحال ترینم چون یکی از سخت ترین مراحلم به نظرم خیلی راحت تموم شد💕🥺
این عکسم برای روزیه که اولین بار بهم گفت جیش داره و منم بردمش شهربازی که خوشحال شه و توی کل تایم ۳-۴ساعتی که بیرون بودیم بچم اصلا جیش نکرد،حتی وقتی بردمش دستشویی میگفت نه و اومدیم خونه دستشویی کرد😍
خداروشکر که خیلی خوب و راحت گذشت با اینکه واقعا قصد نداشتم فعلا از پوشک بگیرمش ولی خیلی یهویی اینجوری شد😍
شما بگین‌چه خبر؟
مامان نلین مامان نلین ۲ سالگی
خب اومدم تجربه ی خودمو در مورد ترک پستونک بگم نمیگم راحت بودش ولی اونجوری که برای خودم غول ساخته بودم نبودش من ۱۲ روز پیش خیلی یهویی نلین از خواب بیدار شد تصمیم گرفتم پستونک بهش ندم البته نلین تا قبل ۱۸ ماهگی فقط برای خواب و هنگامی که از خواب بیدار میشد بهش میدادم که دوباره به خوابش ادامه می‌داد تا اینکه از اردبیهشت ماه که تب ۴۰ درجه کرد وابسته پستونک شد که فقط می گفت پستونک که کلا در طی هم زیاد می خورد یه مدت گفتم ایرادی نداره چون دندونش هم در می آورد از اونورم خواب در طی شبش خیلی بدجوری شده بود پشت هم توی خواب بیدار میشد و پستونک می خواست دیگه دیدم خیلی وابسته شده صبح بیدار شدم گفت پستونک گفتم مامان نمیدونم کجا گذاشتی برو بگرد پیداش کن تا ساعت یازده موقع خواب نیم روزش یه پنج دقیقه گریه کرد و خوابش برد بیدار شد گفت پستونک نلین به پرنده ها علاقه داره گفتم مامان پرنده ها بردند گفتند نلین بزرگ شد گفتند چیزی دیگه ی برای نلین میاریم گفت نه نه منم پشت هم تکرار میکردم پرنده ها بردند تو که پرنده ها رو دوست داریی تا غروب حسابی سرشو گرم کردم حسابی خستش کردم شبش رفتیم با هم عروسک به همراه وسیله های تمیز کاری خریدیم نلین خیلی جارو دسته بلند دوست داره گفتم نلین کدام‌ها رو دوست داریی پرنده ها گفتند هر کدوم دوست داریی بردار که انتخاب کرد اومدیم خونه خیلی خسته بودش زود خوابش گرفت در طی شب هم بیدار شد یکبارش روی پام گذاشتم چند بار دیگه پشتشو ماساژ دادم خوابش برد نمیگم راحت خوابش برد حتی چند دقیقه گریه هم کرد ولی خب اونجوری نبودش زود خوابش می کرد فرداش چند باری اومد گفت پستونک بازم همون جمله ها رو گفتم و عروسکشو نشون گفت باشه روز سوم تب کرد بقیه رو پایین میذارم