۶ پاسخ

این حس منم تجربه کردم بدون. بچه امدن به خونه من یجوری زجه می زدم تمام بخیه هام روبه پارگی بود

ببخشید ۵روزشه .۴شب توان ای سیو بود🥲🙃

ماشالله گلم تو بارداری زیاد میخوردی؟
من بخاطر دیابت بارداری حسرت غذا دل سیر هر چیزی خوردن به دلم موند

واای جانم نه تپلللل😍😍

منم بچم هفت رو آن آی سیو بود یه شبم تو بخش منم بدونه بچم اومدم خونه بعد هشت روز آوردنش خونه

اوی خدا .سیانوز چیه ؟

سوال های مرتبط

مامان 🎀پرنسس تمنا🎀 مامان 🎀پرنسس تمنا🎀 ۲ سالگی
۷ماه پیش چنین روزی🥹🥲۱ظهر رفتم بیمارستان معاینه بشم ۴۰هفته تمام بودم ولی خبری ازدردزایمان نبود جاریام گفتن زعفرون بخور بازشی زایمان کنی ترسیدم زنگ زدم به دختردایی همسرم که توعلوی سرپرستارِ گفتم گفت اصلااینکارونکن جفتت قطع میشه به خونریزی میوفتی اونامیخوان جواب بدن برومعاینه شو.رفتم گفتن ۲فینگری بیابستری شوتاشب زایمان میکنی 🤕دلم ریخت باخودم گفتم اگه ازالان بمونم تاشب بچه بدنیابیاد باید تافردا بمونم بعدازظهر مرخص میشم کووتااونموقع عمرااا تمناروتنهابزارم اخه بچم فقط ۱۶ماهش بود ابجی بزرگه🥲🥹الکی گفتم ساکمو جمع نکردم درصورتی که ۲۰روز بودجمع کرده بودم برم بیارم بیام اونام گفتن بایدبیایااا گفتم ارهه منتظرم باشین اومدم🫣🤣
رفتیم خونه مامانم اینا توروستا خونشون ویلاییه باحیاط خیلی بزرگ
باداداشم وهمسرم وسطی بازی کردیم 😂۱ساعت ونیم پیاده روی کردم .۱ساعت اروم دوییدم ‌.(بخاطر محدودیت های کامیونا که نباید سرکوچه نگه داشته میشد همسرم ماشین بزرگمون گذاشته بود توحیاط مامانم اینا عیدم بود گفت راحت باشم)ازماشین گرفته بودم بالاپایین میکردم بشین پاشو میکردم 😅🫣.بعدش اومدیم خونمون مامانم رنگ زد گیرداد که بروبیمارستان خدایی نکرده یچزی میشه همسرمم گیردادبریم .شام تمنارودادم بردیم گذاشتیم خونه مامانم توراه توبغلم خوابید 🥹بغضی بودم مادربزرگمم ورداشتیم تاهمراهم بیاد وبمونه توبیمارستان .اومدیم خونه من رفتم حموم ۱ساعت ونیم توحموم بودم زیردوش داغ داغ میگما کمرم میسوخت 😬ولی تحمل کردم وسیکات میزدم بعدش اومدم بیرون هرچی گفتن بیاشام بخور نخوردم یعنی دلم نخواست .رفتیم بیمارستان ماهلین ۳ساعته بدنیا اومد 👸🥹💚قوربونش برم
همچین روزی بود ۱۵ فروردین🥰۱۵ آبان🥹
مامان پناه🥑بازي و كتاب كودك مامان پناه🥑بازي و كتاب كودك ۲ سالگی