شماهام مثل منین خیلی انتظار میکشین من ثانیه به ثانیه رو چک میکنم میگم خدایا کی روزی برسه که درد زایمان منو بگیره ببرنم با نینیم بیام دوس دارم چشامو باز و بسته کنم شده باشم ۳۸ هفته واقعا خیلی دیر میگذره اون روز رفتم آزمایش قند یه دختر اومده بود گفت یه ماه و نیممه پیش خودم گفتم واااای خدا هنوز اول راهه

از یه طرف دوست دارم زودتر سپری بشه...
از اون طرف خونمون خیلی کار داره
خیلی اسباب و لوازم لازم داریم ،وسایلای بچه که بماند،مهمون هم داریم چون رسمه ،خرج ومخارج زیاد داره،وهیچی آماده نیست...
همش استرس دارم میگم زودتراین پول جور بشه،کلا فکرم مشغوله

ولی این ماه نهم انقدر دیر میگذره که چی برای من خیلی دیرگذشت خیلی اذیتم اصلا نمیتونم بلندبشم بشینم یا درازبکشم ان‌شا‌ء‌الله به خوبی خوشی بگذره

اخ اخ منم بخدا احساس میکنم ۲ سال گذشت