چجوری با همسرتون آشنا شدین ؟😅😉

ب صورت سنتی همشهری هستیمممم...

سرکار بودم میخواستم برم خونه با ماشین ایستاد جلو پام بزور سوار شدم دیگ یکسال دوست بودیم ازدواج کردیم😄

اینیستا😂🤌🏻

من. هم پسر عمومه هم پسر خالم یعنی خاله عموم باهم ازدواج کردن من دوسش داشتم اونم ازم خاستگاری کرد منم قبول کردم ولی بعدا فهمیدم از وقت نامزدی بهم خیانت میگرده الان که ازدواج کردم کلا دارم روانی میشم بهم خیانت میکنه بعد میگه بتوچه خدا کنه بمیرم از دستش راحت شم اصلا مهم نیست که طرف فامیل باشه یا نه مهم اینه که به آدم آرامش بده حال آدم خوب باشه تو رابطه

دانشگاه

تو راه مدرسه دیدمش😂

دوست شدیم و دیگ همین خونواده ها مخالف و شدن دیگ

دوست شديم بگير بود

شوهر ندارم. ولی سابقم هم همسایمون بود هم ت تولد دوستم ذیدمش

روز تاسوعا با ماشین رد میشده منو دیده خوشش اومده امار در اورد مامانشو فرستاد ۱ سال دوست بودیم بعد نامزدکردیم

پسره پسرعممه عاشق هم شده بودیم

تو دانشگاه آشنا شدیم

سنتی بود مامان راضی بود ولی بابا نه فامیلای مامان است

کوه😁😁😁

پسر دایی ناتنیم بود از بچگی تهران زندگی میکردن تا حالا همو ندیده بودیم دانشگاه تهران قبول شدم مامانم ازش خاست بیاد دنبالم فرودگاه و ببرتم خوابگاه دیگه اومد دنبالم و ...😂 چند ماه بعدشم خواستگاری کرد

من سنتی ازدواج کردم. مادر شوهرم با خواهر شوهر بزرگم منو توی قبرستون دیدن خوششون اومد ، اومدن خواستگاری

پسر عموی بابام بود. این بنده خدا از 11 سالگی مونده منتظر تا من بزرگ شم تا 16 سال رسیدم. بعدش هم خانوادش راضی نبودن گفتم سنی نداره بچس. 1 سال هم طول کشید خانوادش راضی کنه. و بعد خاستگاری با مخالفت شدید من روبه رو شد طوری که زنگ زدم یا خواستکاریت پس بگیر یا میکشمت 😂 الان 13 سال میگذره سومین بچمون تو راهه

خاله و دخترخاله ش منو معرفی کردن بعد اومدن خواستگاری

از طریق دوستامون
دوست همسرم دوست پسر دوستم بود منو بهش معرفی کرد اونم پیام داد 😁

شوهرم لوازم آرایشی بهداشتی داره عمم رفته بوده مغازه لوازم آرایشی بخره مادر شوهرم ب عمم گفته بود دختر خوشگل مثل خودت نیست معرفی کنی عمم منو گفت بود عکس هم نشون داده بود بعد اونا خوش شون اومده بود عصرش اومدن خواستگاری 😂

مافامیلیم پسردایی دخترعمه وسنتی ازدواج کردیم

میشه پسر عمه زنداداشم با مامانش اینا اومده بود دیدنی خونه داداشم منم با مامانم اینا رفتم اونجا هیچی دیگه روز بعدش زنگ زدن برای خواستگاری🤌😂 مادر شوهرم می‌گفت شوهرت همون شب می‌گفته زنگ بزنید شاید یکی اومد خواستگاریش اونام میگفتن ساعت ۱۲ شب کی میاد😂

تو یه دوره آموزشی که برا معلما گذاشته بودن😆

یه رفیق پسری داشتم تو کافه کار می‌کرد با یه دختره دوست بود من پیج دختررو داشتم تو کافه ام همو زیاد می‌دیدیم و خلاصه دختره با اون رفیق من ازدواج کرد بعد پیج داداش دختررو دیدم فالو کردم و الان همسرمه ولی خواهرشوهرم که باعث آشنایی من و همسرم بود جدا شد بنده خدا
ینی اگه اونا نبودن من اصن آشنا نمیشدم باهمسرم

پسر همسایه مونه دوست شدیم و بعد از پنج سال دوستی ازدواج کردیم

میرفتن سر کار با دوستش رفته بود خرید تو تاکسی دیده منو دوستش گفته من داداشش رو میشناسم از پیج داداشم پیج منو پیدا کرد دوران اومیکرون بود

مست کرده بود پیام داد اینستا.
ولی اخرین بار مستی بود دیگه توبه کرد😂😂😂

پسر همسایمونه ولی سنتی ازدواج کردیم
غریبه هست

برادره استادم بود، استادم آشنامون کرد

سنتی همسرم پسر دایی مادرم هستش

مادر بزرگ من میشه عمه ایشون
مثلا یه مناسبتی چیزی میشد مادر بزرگم اینا دعوت میکردن ب خانواده همسرمم میگفتن بعد همسرم اصلا نمی اومد مامانش که می اومد میپرسید مادر بزرگم می‌گفت کار داشت هر دفعه ی بهانه من که تا بحال ندیده بودمش کلا آدمی بود که بیشتر تو جمع و اینا حضور نداشت
حتی مامانم که دختر عمش بود ندیده بودتش فقط یکی دوباری اونم گذری دیده بود اومدن دیگه مام قبول کردیم
من همسرم و خیلی دوس دارم خیلی آدم پایه ای هستش الآنم همونحوریه بیشتر دوست نداره تو جمع بره میگه فقط تو باشی و من 😂♥️اینجوری
ولی از شانسش سه تا باجناق داره مام خونواده هامون شلوغه مثلا ی مناسبتی میشه دور هم جمع میشیم دیگه یکم عادت کرده چون با خودم همه جا بردمش 😂🤕

دوست بودیم یکی از دوستام معرفی کرده بود چند ماه گذشت گفت می‌خوام بیام با داداشات حرف بزنم بعد
بعد یکسال هم خانواده ها رفت اومد کردیم بعد عقد کردیم

اینستا😂با ی پیام ساده

پسر خالمه😁

همسایه مادربزرگم اینا بود اولین بار تو زلزله همدیگرو دیدیم ۱۳سال پیش ولی تازه۴سال از عقدمون میگذره

هچ پیک موتوری بود دیگ کم کم آشنا شدیم دوس شدیم همین

برا من یکم سنتی بود ولی خانوادم راضی نبودن زیاد ولی من همیشه دوست داشتم عاشق معشوق باشیم بعد ازدواج خوشبحال اونایی که چند سال همو میخواستن

شماره اشتباه گرفته بودم دیگ ول نکرد برا حداقل سیزده چهارده سال پیشه