۳ پاسخ

دقیقن مثل مادرشوهرمن ۶روقت میرم اونجاچرت وپرت زیادمیگ اعصاب منوخوردمیکنه باروان درب وداغون برمیگردم خونه همش میگ بچه فلانی چاق برای توچاغ نیست لاغره دیگ سری اخربرگشتم گفتم من بدم میادهمش بچه ی منوبااین واون مقایسه میکنی بچه ی من هرچیه برای خودم عزیزه دیگ ازاون موقع هیچی نگفته

مادرشوهر بیشعور منم زنگ میزنه میگه بچه چهاردست و پا میره؟بچه فلانی میره دندون دراورده؟بچه فلانی درآورده منم بهش گفتم نباید بچه هارو باهم مقایسه کرد دختر من روند رشدش طبیعیه اون زود دندون درآورده بعد گفت من با تو نبودم و فلان کلا بیشعوری تو ذاتشه دگ نمیشه کاریشون کرد اینام بخشی از زندگی هستن که فقط میتونم کمتر ببینمشون اونم بخاطر همسرم .

دقیقا مثل خواهرشوهر من....اصلا دلم نمی‌خواد برم خونه مادر شوهرم اینا...از بس همش حرفاش تیکه و کنایه و زخم زبون هست حالم ازش بهم میخوره هر وقت میرم تا یک هفته خواب و زندگیم بهم میریزه از بس نوشخوار فکری میکنم...

سوال های مرتبط