۱۷ پاسخ

بگو حالشون بد شده بردمشون دکتر گفته معده اشون ضعیف شده اجازه نداری جز غذا و میوه چیزی بهشون ندی پیاز داغشم‌زیاد کن داروهم بهش نشون بده بگو اینا داده برا معده شون

شمام یبار قبل شام نهاربرو خونه پدرشوهرع مقداریم چیپس پفک ببر بگو بخور سیرشو دیگه غذا نخور غذاواسع چیتع بالخره یچیزی میگه دیگه بعدش بگوچرابچه های منو خوراکی میدی

کوتاهی از خودته یه بار که هله هوله میاره از دستش بگیری باز کنی بریزی توی لگن آب دیگه نمیاره.
شما به عنوان یه مادر باید قاطع باشی اینجوری بچه هات فقط تو سری خوردن ازت یاد میگیرن

به شوهرت بگو فردا معدشون خراب میشه دردسرش با خودمون هست نه کسی دیگه
من هیچکس حق نداره بدون اجازم بهش چی بده شوهرم به مادرشوهرم اینا میگه

میگه با خانواده همسرت زندگی میکنی

وای چقد میفهممت تا بزرگ نشدن خودت و بچه هاتو نجات بده پسر من سر همین چیزا روانش داغون شد. از بس هر چی من میگفتم مادرشوهرو پدرشوهر بی همه چیزم برعکسشو میگفتن

چه مرد مزخرفیه
من واقغیت فقط بهش تو خوراکیا چوب شور و ترد و پفیلا میدم چی بشه یه شکلات اونم شاید در هفته یدونه
بقیه ام میبینن براش خوراکی اینا فقط پفیلا یا بیسکویت مادر میخرن

ای خدایااااا یعنی مادر بیچاره کم بدبختی و عذاب وجدان داره از یه طرف خودش داغونه از لحاظ جسمی از یه طرفم اینا روح مادر و عذاب میدن بخدا سر هر چیز بچه ما تو عذابیم غذا خوردنشون که دیگه معزل

درو قفل کن چرا اینجوریه وای مرد گنده

وای نه خداااا
خیلی بده
من اصلا ب کسی اجازه نمیدونم ایطور چیزایی بد موقع بدن ب بچه‌ام
حتی اگر سیر باشن ببینم چیزی باشه ب ضررش نمیزارم رک میگم میخواد هر کسی‌ باشه

چون حرف گوش نمیده تو هم سعی کن بهشون قبل اینکه بیاد نهار بده بخورن

عجب ادمیه

اگه خودت نمیتونی بگی به شوهرت بگو بهش بگه

بهشون راسیپ بدع عالیع خیلی اشتها رو باز میکنه از ی دکترم پرسیدیم گفتع تا سه ماه بدید ضرر ندارع چون دارو گیاهیه و بیشتر از سه ماه نباید بدیم خیلی رو غذاشون تأثیر دارع حتما بخر بچه های من بدتر از دوقلوهای تون لب ب هیچی نمیزدن

خب به بچه ها بگو شامتونو بخورین باز کنم

درو باز نکن بیاد لعنت به اینجور ادم

چ بی ملاحظه

سوال های مرتبط

مامان فندوق مامان فندوق ۲ سالگی
خانوم ها کمک واقعا دیگه کم اوردم شما بگین من چیکار کنم امروز پدرشوهرم اومد دخترمو برد خونشون که نزدیک همیم تو ی کوچه بعد نیم ساعت اومد که آره چرا به بچه غذا نمیدی خونه ما اومد گشنه بود ی کیک گرفتم همیچن خورد من گریه ام گرفت چرا به بچه غذا نمیدی گشنه میزاریش چون غذا نمیدی بهش نمیرسی لاغر مونده بده بخوره از این حرفا منم اصلا شوکه شدم یعنی چی این حرفا گفتم من به بچم خوراکی نمیدم چون خیلی بد غذاس اگه خوراکی بخوره غروب دیگه شام نمیخوره گفتم خودم خوراکی نمیدم که شام بدم بخوره من امیشه سر غذا خوردن دخترم انقدر حرص میخورم بعد شوارمو صدا کردم گفتم بیا ببین بابات میگه به نفس غذا نمیدم گشنه نگهش میدارم شوهر اکمد گفت این چه حرفیه میزنی مگه میشه ادم به بچه خودش غذا نده از این حرفا منم گریم گرفت گریه کردم کلی شوهزم گفت ولش کن اهمیت نده من میدونم تو چقدر رو بچه حساسی ولی من دلم بدجوری از دستش شکست واقعا نمیدونم چطور به خودش اجازه میده همچین چیزی بگه مگه میشه ی مادر بچشو گشنه نگه داره اخه شب هم داشتیم از هیت میومدیم مادر شوهرم صدای دخترمو که شنید درو باز کرد ی کلوچه دستش بود به دخترم گفت بیا بهت قاقا بدم گشنه نمونی منم اصلا اهمیت ندادم رفتم تو خونه شما بگید من چی بگم به اینا