من خودمو بخوام بگم : دختر همسایه پسرهمسایه بودیم و همبازی بچگی😌😌😌😂😂😂
و آقا خیلیییی زیاد عاشق بودن و انواع اقسام ترفند هارو اجرا کردن تا دل منو به دست بیاره🥹😁😍
اولین بار که قرار بود توی کافه همدیگه رو ببینیم
دیر کردددد
بعد با خودم گفتم قطعاااا بهش جواب منفی میدم🤣🤣
بعد رسیددد دیدم دقیقا لباس پوشیدنش همونیه که دوست دارممم
دیگه یکم صحبت کردیم دیدم دقیقا مثل خودم معتقده اما منعطفه
دیگه لی لی لی 😁💕
کلا از همون اول که دیدمش به دلم نشست با این که سنم کم بود و قصد ازدواج نداشتم ولی خیلی به دلم نشست
لباس پوشیدنش ،حرف زدنش🥰
ما نسبت فامیلی مون پسر دایی ودختر عمه هستیم باهم.از بچگی هم بازی بودیم و ملاک ازدواج باهاش اینکه :هم صاف وصادقه هم چشم پاک وخیلی هم دلسوز .
من تو اولین دیت عاشق چین های کنار چشمش وقتی که میخندید شدم خیلی قیافش و مردونه و جذاب میکرد🫂🩵
درس نخونم 😂
من خیلی کوچیک بودم نفهمیدم چی شد🤭ولی راضیم خداروشکر
یکی خونه و کار و درامد داشته باشه. و اهل دود دم نباشه. خدا وشکر راضیم
اولین مورد احترام به زن گذاشتنش
بقیه موارد هم که خداروشکر خوبه
ما سنتی ازدواجکردیم
هنوزمفکرمیکنمجواب کدوم خوبی هاموخدا با همسرم داده❤️
مث ی پدر مواظبم بود
اخلاق عالیش
رفتار درستش
تو خواستگاری گفت من خیلی بچه دوست دارم ، حسابی با نوه هامون بازی می کنم، احساس کردم خیلی هم صادقه، خوشم آمد الانم تو خونه کمکم می کنه هم هوای بچه ها را داره هم کارای خونه را انجام میده، البته کفویت مذهبی و سیاسی هم داشتیم
والا نفهمیدم چی شد یهو به خودم نگاه کردم دیدم بدون اون نمیتونم
پررو بودنش😶
دوستم پیشنهاد داد یه برادر شوهر دارم باهاش آشنا شو .بعد از چند روز دیدم دوستم بهم پیام داده آیدی فرستاده که بیا .بعد نگو خود برادرشوهرش بوده بهم پیام داده 😂😂 اعتیاد نداشتن و صداقت ملاک اصلیم بود که طرف هم داشت .از همدیگه خوشمون اومد .
اومدن که خاستگاری
ازنظر معیار و عقاید باهم اوکی بودیم
و ازدواج کردیم
در مرحله اول لجبازی با مامانم بعدش باور حرف ها و قول هاش
اینکه اولویتش من بودم😁
به دلم نشست
انگار خیلی وقت بود میشناختمش
خدا کنه چشم و ابروی دخترم کپی چشمای باباش بشه....
همکار بودیم....
آخ چشماااااش چشماش چشماشششششش خرم کرد
چشاش 🤣🤣🤣
نمیدونم همه چی یهویی شد😅
خیلی بم توجه میکرد ومحبت🤣🤣برام کادو میگرف🤣...البته فهمید برام خواستگار اومده میخاس قرص بخوره خونوادم نزاشتن..ازاون موقع ازش خوشم اومد.
از همون روز اول که اومد خاستگاری به دلم نشست
خوشم اومد ازش بهش پیشنهاد دادم که با هم آشنا شیم،(قبول نکرد چون فامیل بودیم)بعد از یکسال خودش بهم پیشنهاد آشنایی داد،بعد از 3 سال،با هم ازدواج کردیم،
عوامل زیادی وجود داشت....
صبور بودن با ادب بودن و رازدار بودن سکوت بودن کنترل خشن داشتن 🥰
خنده اش
اومد خاستگاری قبول کردم😐🤌🏻😂😂😂
ولی راضیم خداروشکر
سنمون کم بود یهویی شد
هیکلش🤣
اولیش چشم پاک داشتن
پول
اصرار خانواده
مرد بودنش
زحمت کش بودنش
شوخ بودنش
و .....
دوست بودیم باهم خوشم اومد
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.