بعد ظهر ساعت چهار بود مادرشوهرم با مدرشوهرم اومدن بعد جای اوردم خوردیم داشتیم تنقلات میخوردیم دخترم شیر خشک میخوره مادرشوهرم سینشو در اورد کرد تو دهن دخترم ج ن ده از اینجوری ادما متنفرم هرچی دخترم گریه میکرد ولش نمیکرد هی سردخترمو مبچسپوند به سر سینش منم 😐😐پدرشوهرم اونجا بود نتونستم جیزی بگم ادم انقد بی فرهنگ مگه بچه تو سینتو میدی احمق🤬🤬🤬🤬

مامان بزرگ شوهرمم اینکارو با بچم میکرد با لباسش😐کمتر از یکماهش بود شاهان
انقدم ذوق میکرد می‌گفت نگا
ب شوهرم گفتم گفت خودت بگو گفتم من عروسم اگه حرفی بزنم می‌کننش داستانی خودت بگو

وا من بودم پدرش درمیاوردم چرا هیچی نگفتی پررو تر میشه

بگو اگه نیاز داری بده شوهرت بخوره

مادرشوهرمن با بچه جاریم جلوچشم ما اینجوری میکرد من قشنگ یادمه چقدر حرص میخوردم ولی جاریم کلا ازاوناس که لاله هیچی نمیگه میره ازپشت خنجرمیزنه
هیچی نگف بهش ولی من جدی مات مونده بودم الان حستو درک میکنم

چقد احمق همونجا پیشونیت ترش میکردی

وااای این چه کار زشتی بود خجالت نکشید به همسرت نگفتی

ووی چ بدبایدمیگفتی بچم اموخت نکن مریض میشه خاک توسرش

وای چندشششش
از این کار متنفرمممم
قدیمیا عادت دارن اخه
از چند نفر چنین کاری دیدم

واییییییییییی کثافتتتتتتتت این چه کاریهههه

ادم بی عقل نمیشه چیزی گفت چون از ۷ دولت ازاده بی شخصیته بخدا کاش ادم بتونه اینجور ادمارو جر بده مثل میخواد به شوهرش بگه من میتونم بزام ان خانوم ج ن د ه

چقدر احمقه

چ بد والا
چ کار زشتی هس
مثل یکی اینجا میگف مادرم سینشو میده پسرم میخوره هیچیم نداره بعد میگف بچمو ادب میکنم میگم مال اونو میخوری مال خودمو نمیدمت

عووووووق اییییی چرااااااا اون پر میکروبههههه مگه شیر داری پیر خرفت