۸ پاسخ

همش الکیه من بعد زایمانم هر روز میرفتم بیمارستان آمپول میزدم

این حرفا مزخرف
عزیزم آدم که نمیتونه زندگی کنه به خاطر این حرفا
من بچم دو روز بستری بود یه روز بردم شنوایی سنجی یه روز بردم بهداشت امروز هم بروم خونه بابا بزرگش این حرفا چیه

این حرفا چیه؟؟
ول کن تو رو خدا

خرافات قدیمه میگن تا40روزنبایدببزیش بیرون کع بی اروم میشه

یه مشت خرافات کردن تو مغز ما

یعنی چی؟میشه توضیح بدی

ینی چی
من از روز اول که مرخص شدم هرروز بردمش بیرون و اینور اونور
خرافاتو ولش کن
بچه هرچی بیشتر بهش هوا بخوره و بیرون باشه سالم تره بعدا

ببخشید ینی چی که چله میفته رو بچه؟

سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی ۷ ماهگی
خب منم اومدم تجربه زایمانمو بگم بهتون😍
من دقیقا ۳۸هفته بودم ک تصمیم داشتم طبیعی زایمان کنم و رفتم معاینه لگن شدم ک خیلی واسم دردناک بود حالا معاینه تحریکی نبود و بعد اون لکه بینی داشتم و بخاطر درد معاینه از لحاظ روحی خیلیییی بهم ریخته شدم تا ۳ روز حالم بد بود بعد با خودم گفتم من قراره زایمان کنم ک خیلی از عوارض و نداشته باشم پس وقتی با معاینه انقد حالم بده حتما بعد زایمان بدتر میشم جوری بودم ک میگفتم من بعد زایمان خودمو میکشم ک دیگ خانوادم گفتن برو سزارین منم منتظر ی جرقه بودم سریع رفتم پیش دکتر خودم و واس فرداش وقت زایمان گرفتم و درسته عمل بود ولی خیلی استرس نداشتم و سریع وسیله هارو اماده کردیم و رفتیم بیمارستان سوند اصلا درد نداشت و یه حس بد داشت تو اتاق عمل هم هیچییی نفهمیدم فقط تهوعی ک داشتم اذیتم میکرد ولی چون ناشتا بودم فقط عوق میزدم بعدشم ک اوردنم بیرون ماساژ رحمی چندتای اولو اصلا نفهمیدم ولی دوبار ک ماساژ دادن درد داشت ولی ن اونجور ک میگفتن با ی دست اروووم ماساژ میدن بعدم ک گفتن راه برو من سعی میکردم خیلی نترسم دردناک بود ولی ب خودم میگفتم اینم میگذره پمپ دردم نداشتم فقط بدیش این بود ک بیمارستان مسکن نمیدادن دیگ خودم قایمکی رفتم ی مفنامیک خوردم و شبو خوابیدم ولی بدون مسکن یکم سخته