من کلااسترسی هستم تپش قلب و نفسم تنگ میشه 😁🥴بی حسی زدن شروع کردن به برش من شروع کردم دادبیداد که نمیتونم نفس بکشم اکسیژن وصل کردن امپول زدن تابتونن ارومم کنن.همچی میدیدم حس میکردم موقعیت تامیومدم استرسی بشم دارونمیذاشت ریلکسم کرده بود.اون حس سنگینی روی سینه هم همون پارچه جلوی رومونه چون بی حسی تابالامیرسه اون سنگین حس میکنیم که نمیذاره نفس بکشیم.کلا این تجربه من بود بعداون دیگه حسش باحال بود ریکاوریی وحتی همون لرزشم بودتااابیحسی کلابرع خوش گذشت.تازه پارچه که جلو رومون میزنن مال من افتاد ازچراغ بالا شکم بازشدم دیدم😂🗿
من دقیقا خودمو روی سقف اتاق عمل دیدم صدای گریه بچه رو خوب متوجه نشدم اما تو حین صدای بچه دکترم با صدای بلند داشت تو گوشش اذان میگفت انگاری پرت شدم تو خودم رگ دست چپم از اون موقع گرفته
نه ولی قفسه سینم سنگین شد. من برعکس فشا م رفت بالا
وای منم داشتم خفه میشدم نمیتونستمم تقلا کنم بعدش تو سرمم چیزی ریخت و اکسیژن زد در دهنم خوب شدم
منم همینجورشدم فورا اکسیژن بهم وصل کردن
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.