۱۱ پاسخ

عکس نی نی تو بزار ببینمش جدید باشه

ووووییییی😂😂😂😂طفلی شوهرت

من یک ساعت بعدش درد داشتم سرم اینا ک زدن دردم رفت خداراشکر

بیچاره حسین هم کتک خورده هم پیاز🤣🤣🤣

خدا نکشتت مردم از خنده😂😂😂😂😂عین خری گریه میکردم😂😂😂😂

بیچاره حسین
هم گل اورده هم عیال جان ریده بهش😂😂😂😂

وای🥲

ااای جان مبین من غش من ضعف 😍😍😍پس کی میگذره بزام🥹🥹🥹🥹

خیلی درد داشتی؟استرس دارم سزارین اختیاری ام

چجوری راه دادن بیاد ملاقات مگه اتاق خصوصی گرفته بودی؟یا تو اتاقت خودت تنها بودی تخت کناریت مریض نداشت ک شوهرتو راه دادن بیاد؟چون گفتن قمر تایم ملاقاتشو برداشته

😂😂😂دیوانه

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۴ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۲)


برای سزارین بعد از اینکه آماده ام کردن، اول از همه متخصص بیهوشی برام بی حسی تو کمر زد که اصلا نفهمیدم. خیلی خوب بود و کم کم پاهام شروع کرد به گز گز کردن و بعد از ده دقیقه کلا هیچ حسی نداشتم. بعد از بی حسی برام سوند رو گذاشتن که اونم طبیعتا درد نداشت. حتما بگید بعد از بی حسی براتون سوند بزنن که اینجوری خیلی بهتره. بعد یه پرده کشیدن جلوم و دکترم اومد و شروع کرد. در کمترین زمان ممکن بچه بیرون اومد و صدای گریه اش رو شنیدم که حس فوق العاده ای بود. فک کردم دقیقا همون لحظه میارنش پیشم اما اول بردنش کمی تمیزش کردن و یه سری کارارو انجام دادن (که من نمیدیدم) بعد سه چهار دقیقه آوردنش گذاشتن رو صورتم. میخواستم بمیرم براش انقدر که جیگر بود 🥰❤
بعد شروع کردن به بخیه زدن. درواقع اصل عمل سزارین همون بخیه زدن لایه هاست. که حدودا ۲۰ دقیقه شاید طول کشید ... انقدر از دکترم راضی بودم که حد نداره. واقعا دکتر مهربون و حرفه ای ودرجه یک بودن. هم در دوران بارداری هم برای عمل سزارین من واقعا راضی بودم ازشون. بعد که تموم شد منو بردن قسمت ریکاوری و چون بیمارستان خیلی شلوغ بود، حدودا ۳ ۴ ساعت تو ریکاوری بودم. مدام وضعیتم چک میشد و کم کم حس پاهام برگشت. بدترین قسمت فشار دادن شکم (چک کردن خونریزی و وضعیت رحم) بود که ۳ بار انجام شد. بار اول چون هنوز بی حس بودم اصلا نفهمیدم. اما دوبار بعدی خیلیییی دردناک بود. بدترین قسمت برای من همین فشار دادن شکم بود.
مامان نیــــلا 🍒 مامان نیــــلا 🍒 ۴ ماهگی
🍒🍒تجربه سزارین ----»۱ 🍒🍒

روز پنج‌شنبه ۶ دی ساعت ۶ صبح رفتیم بیمارستان، و نفر دوم زایمان بودم😬 استرس نداشتما ولی یه حال غریبی بودم دیدن دخترکم اینکه سالمه، شبیه کیه و....
اولش لباس بهم دادن بعدش مدارکمو گرفتن انتی، انومالی، و سونو وضعیت جنین، و ازمایشات ، کارت ملی و شناسنامه و نامه بستری و داروهای دکتر چیزایی بود ک تحویل دادیم
بعدش ازم فشار و اینا گرفتن، تا زنگ زدن هانیه بیاد بهم سوند وصل کردن درد نداشتا ولی چون واژینیمیوس هستم میترسیدم، حس بعدش مثل جیش کردنه و واقعا دارید جیش میکنید🤣
بعد رفتیم اتاق عمل چندنفر هعی سوالای تکراری میپرسیدن، تو اتاق عمل هم همه خوش خنده و مهربون و حسابی استرس رو‌ازت دور میکنن
لباسمو دادن بالا و شد پرده بین من‌و دکترا🤣 یکم وضعیت معذب کننده بود ولی مهم نیست
امپول بی حسی یکم سوزش داشت و سختیش اونجاس میگه خم شو، با اون شکمت باید شونه هاتو خم‌کنی تا جای ممکن😬ک چندنفر انجامش میدن
بعد کم کم پاهام سنگین شد ولی همچنان حس داشتم ک‌پرستار گفت طبیعیه
بعد چند دقیقه صدای دخترکمو شنیدم و یه فشارای عجیب ب تخت ک خب درد نداشتن ولی حس میشه با شکم تو انجام‌میدن
یه لحظه بچه رو نشون دادن و پرتمون کردن رو‌تخت ریکاوری، چون واقعا پرتم کردن🤣🤣
مامان علی مامان علی ۴ ماهگی
زایمان سزارین پارت۳
و خلاصه سند رو وصل کردن بعد نیم ساعت اومدن سراغم ببرن اتاق عمل ساعت ۴ بود اومدیم بیرون با ویلچر شوهرم اینا اونجا بودن منو دیدن اومدن سراغم شوهرم گف من خودم میخوام ببرمش اتاق عمل و تا داخل اتاق عمل آورد منو بعد دیگه نذاشتن🥺 و خلاصه دکترم اونجا بود منو دید حالمو پرسید گف میترسی گفتم ن اما میترسیدم😂و خلاصه گفتن برو تخت بشین تا دکتر بی حسی بیاد و برات آمپول تزریق کنه بعد یه دقیقه دکتر اومد مرد بود خیلی مهربون بود بهم دلداری میداد اسم پسرم رو می‌پرسید بهم میگف میخوای مامان بشی و فلان گف پاهاتو دراز کن دستاتو بذار رو زانوهات و سر پایین بشین تکون نخور خودتو شل کن ی چیزی زدن ب کمرم بعد آمپول رو زد که اصلااااا درد نداشت هیچی نفهمیدم سریع دراز کشیدم پرده رو کشیدن توی ۱ دقیقه هم بی حس شدم و دکترم کارشو شروع کرد هیچی نفهمیدم که یهو دیدم صدای گریه بچم تو اتاق پیچید وای چ حسی بود🥺🥺 آوردن نشونم دادن بردن بعد تقریبا ۱۵ دقیقه هم بخیه هام طول کشید بعد بردنم ریکاوری یه ساعتم اونجا موندم که هی میگفتم زود برم بچمو ببینم
مامان هرچی خدابخواد مامان هرچی خدابخواد ۲ ماهگی
وقتی به دنیا اومد انگار دیگه هیچ دردی نداشتم انگار دنیارو بهم دادن
وای که تو ابرا بودم .بچه رو تمیز کردن گزاشتن روترازو گفتن ۳۷۰۰ وزنش بعد گزاشتن روی دلم به زور گفتن بوسش کن.🥴🥴🥴گفتم بزار تمیز بشه بعدا🥴🥴🤣خلاصه این بود زایمان طبیعی من ورزشا بی تاثیر نبود.اینم بگم من زعفرون و خاکشیرو گلاب و عسل درست کردم یه هعته اخر همش میخوردم .شبه اخرم گل گاو زبون با نبات آبجیم درست کرد خوردم .شیافم هر شب هفته ی اخر میزاشتم...بچه ها تنفس خیلی کمک حاله یادتون نره .راستی اینم بگم من ۳ سانت که خودمو باخت دادم یه لحظه دکتر اومد بالاسرم گفت دخترم من برات بی حسی میخای میزنم ولی نکن تو زود زایمان میکنی چرا میخای یه عمر کمر درد بشی تازه مهمتر اینکه روند زایمانتو طولانی تر کنی .گفتم باشه و دیگه نزدم .چون خودم خواسته بودم .بعد که اومد بخش بالاسرمون بهم میگفت تو خیلی دختر خوبی بودی به حرف منو مامات گوش میکردی روز ده زایمانت بی نوبت بیا مطبم معاینت کنم بدون ویزیت.وای چقد خوشحال شدم از اینکه یکی ازت تعرف میکنه🤣🤣🤣💪💪💪
مامان 💞تپلی💞 مامان 💞تپلی💞 ۲ ماهگی
تجربیات سزارین پارت۲.
ساعت ۸و ۲۰ دقیقه منو بردن اتاق عمل ازم نوار قلب گرفتن ویه سرم برام وصل کردن بعد بردنم اتاق مخصوص جراحی اونجا یکم استرس گرفتم ولی خودمو جمع و جور کردم.
نشستم روی تخت برام امپول بی حسی زدن واصلااااا درد نداشت انگار یه امپول دگزا زدن بعد دراز شدم .ازتون خواهش میکنم تا ۱۲ ساعت نه سرتون تکون بدید نه دستتون مخصوصا سرتون .
من خودم سرمو تکون دادم و ۴ روزه زندگیم جهنم شده از سردرد.
تا ۳ شمردم و دیگه چیزی حس نکردم .البته تکون خوردن و کشیدن بچه به بیرون رو حس میکنی اما هیچ دردی نداری‌ و بعد صدای دختر نازمو شنیدم که به دنیا اومد.
وزنش ۲۶۶۰ بود و تغییر نکرده بود ولی خدا روشکر همه چی اکی بود و نزاشتن تو دستگاه .
بعد اوردن بچه رو گذاشتن رو سینم واولین تماس پوست به پوست با بچه ایجاد شد که مهر محبتش دوبرابر تو دلم رفت.
بعد بردنم اتاق ریکاوری همه چی اکی بود ۵ دقیقه اونجا بودم و بعد پرستارا اومدن و ماساژ رحمی دادن ولی من بی حس بودم و دردی نداشتم.
بعد بردنم بخش دیگه کم کم بچه رو گذاشتن رو سینم وشیرش دادم.