۵ پاسخ

واااااای. الان مثل فرشته ها شدی دعات میگیره. برا منم دعا کن به هفته تو برسمممممم استراحت مطلقم. 😍😍انشالله ب سلامتی زایمان کنی

خب بعد

وا هله دوغمیبسان صبحدن دییرم ایندی بو قز دوغدی

الان خونه ای یا بیمارستان بازم درد داری؟

ان شا الله بسلامتی زودتر زایمان کنی

سوال های مرتبط

مامان آیلین کوچولو🎀 مامان آیلین کوچولو🎀 ۴ ماهگی
مامان کیان🩵👼🏻 مامان کیان🩵👼🏻 روزهای ابتدایی تولد
ادامه:
فشارمو هم چک کرد اون ماما و منو همینجوری بدون اینکه فشار سنج و از دستم در بیاره یا دستگاه رو ازم جدا کنه رف😕منم فک میکردم الانه که بیاد همینجوری مونده بودم شوهرم رفت دید که یکی دیگه نشسته پشت میز و میگه اونم رفته استراحت کنه 😑😑 دیگه خودمون جدا کردیم رفتیم به کسی دیگه که نشسته بود پشت میز گفتیم من یکمی دردام خوب شده برم خونه غدا بخورم اینا کی دردم زیاد شد بیام اونم گفت آره برو دوش آبگرم بگیر و غذا هم بخور فقط اگه دیدی دردات زیاد شد یا حرکات بچه کم شد زود بیا گفتم باشه ساعت ۶ اومدیم خونه مامانم و همسرم خوابیدن منم جلو بخاری دراز کشیدم ولی بخداااااا درد وحشتناکی داشتم اصلا نتونستم بخوابمم
ساعت شد ۱ ظهر و من هنوز درد داشتم زنگ زدم مامای بیمارستان عامل زایمان گفتم اینجوری درد دارم و ترشحات خونی گفت ترشحات ۲۴ ساعت بعد معاینه عادی هس بعد از ساعت ۲:۳۰ شب درد داری. تا الان ساعت ۱ ظهر پس اون درد کاذب هس درد ماه هست اگه واقعی بود باید الان زایمان میکردی گف اگه از این بد تر شد برو بیمارستان وگرنه برو بیا وقت تلف کردنه گفتم باشه یکمی ناهار خوردم بازم جلو بخاری دراز کشیدم( راستی دوش آبگرم هم گرفتم بعد از اومدن از بیمارستان اون یکمی حالمو خوب کرد)
مامان آرسام🩵وتودلی🩷 مامان آرسام🩵وتودلی🩷 ۸ ماهگی
مامان آیهان🩵✨ مامان آیهان🩵✨ ۱ ماهگی
پارت ۲

خلاصه من تا نصف شب دیدم هیچ خبری نیست و خوابیدم صبح ساعت ۱۰ صبح با انقباض های منظم ( هر شش دقیقه انقباض و درد کم) بیدار شدم
تایم گرفتم یه مدت دیدم کاملا منظمه و و دردش جوری بود که نمیذاشت بخوابم ولی میتونستم کارامو انجام بدم و بچرخم و ورزش کنم
گفتم دیگه حتما تا شب به دنیا میاد دوش گرفتم شیو کردم و ورزش میکردم و کارای خونه هم کم و بیش انجام میدادم
تا عصر دردام زیاد تر شد
هی منظم میشد هی نامنظم
دیگه شب ساعتای ۹ دردام خیلی خیلی زیاد بود ولی بازم تایمش کمتر نشده بود
یه موقع هر ده دقیقه میگرفت
باز میومد هر ۶ دقیقه میگرفت
منم میخواستم هر ۴ دقیقه که شد برم بیمارستان
دردا شدید بود اما هرچی منتظر بودم هر ۴ دقیقه نمیشد
منم از شدت بیخوابی داشتم میمردم دمنوش خورده بودم ورزش کرده بودم توی دردا کلی پیاده روی کرده بودم حمام اب داغ و همه ی این کارا
به مامانم و همسرم گفتم شما بخوابین من اگر دردام زیاد شد بیدارتون میکنم بریم بیمارستان ( درد هام شدید بود لکه بینی داشتم همچنان و کمی ترشح موکوسی)
تا خود صبح از درد زمینو گاز میزدم
گریه میکردم رو توپ ورزش میکردم اما فاصله درد هام کم نمیشد همون ۶ دقیقه مونده بود
صبح ساعت ۷ بود مامانم بیدارشد گفت بیشتر از این صبر نمیکنیم و بریم بیمارستان
مامان آراد مامان آراد روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم
دیگه من با گزارش رفتم دوباره اناق زایمان پیش خانم صفایی و یه ماما جدید هم اومد دیگه دوتاشون پیشم بودن برای اینکه خاتمه بدن قرص زیر زبونی دادن ولی بار اول با آبرگ خوردم سوند گذاشتن توی رحمم که انقباض هام شروع بشه دردی نداشت خیلی کم بود دردش بعد یه ساعت که هم ان اس تی وصل بود هم این من چون دیابت داشتم و هی خوراکی هم میخوردم خیلی دستشویی میرفتم دو ساعت گذشت ساعت ۸ بود ادرار داشتم گفتم میرم دستشویی بعد یه دفعه سوند در رفت از توم‌موقع ادرار بعد تا اومدم بیرون شوهرم اومد پیشم بعد چک کردن دیدن هنوز همون ۲ و ۳ سانتم بعد دیگه توپ هم اوردن من هر ۲۰ دقیقه رو توپ ورزش میکردم ان اس تی میدادم دوباره ورزش میکردم وسطشم دردام شروع شده بود سه سانت که بودم بعد کسی که قرار بود اپیدورال بزنه رفته بود زایمان طبیعی ساعت ۱۰ اومد اپیدورال کردن یه حالت سِر کردن دندون داشت بعد یه مسکن ساده زدن رفتن یعنی من درپ رو حس میکردم تا ۱۱ شب همینجوری گذشت ولی اینم بگم ساعت خیلی تند می‌گذشت من که چیزی نفهمیدم از زمان بعد دیگه دوباره معاینه کردن گفتن ۳ و ۴ سانتم قرص زیر زبونی دادن ولی خب این دفعه زیر زبونم گذاشتم و انقباضام شروع شدن درد داشتم واقعا تا ساعت ۱۲ خیلی درد داشتم چک کردن گفتن ۴ سانتم ۶۰ درصد بعد من چون کلاس رایمان رفتم خیلی چیزا میفهمیدم همسرم همش کنارم بود بعد دیگه درد داشتم جوری که گریه میکردم بعد اومدن دوز اول اپیدورال رو زدن دردام آروم شد خانمه گفت این تا ۳ ساعت اثر داره ساعتم ۱۲ بود دیگه خانم صفایی گفت بخواب همسرمم از سرکار اومده بود ان اس تی هم همش وصل بودا ولی زیاد خوب نبود یه ساعت تند گذاشت
مامان هدیه خدا مامان هدیه خدا ۳ ماهگی
سلام مامانای عزیزم منم دو روز پیش زایمان کردم و اومدم از تجربه ام بگم براتون از حدود ۳۶ هفته دردهای گاه و بیگاه و نامنظم داشتم زایمان قبلیم طبیعی بود و این دفعه هم تصمیم خودم برای طبیعی.
تو این یه هفته آخر دردا بیشتر شد ولی نامنظم.
۳۸ هفته و ۶ روز با ان تی بودم که ساعت ۲ و نیم شب دردام شروع شد خب چون اولش بود گفتم اگه ادامه دار شد برم دکتر چون تقریبا شبها یک ساعتی درد داشتم ساعت ۴ همسرم رو بیدار کردم و بچه ام رو سپردم به مامانم و رفتیم بیمارستان مادران.حدود ۵۰ دقیقه من رو معطل کردن و گفتن که مریض اورژانسی کیسه آب پاره داریم به من توجهی نمیکردن گفتم خب من هم درد دارم ولی هی واکنشی نداشتن بعد از ۵۰ دقیقه که از حضورم میگذشت تو بیمارستان تازه صدام کردن برای معاینه
گفتن ۷ سانتی چرا اینقدر دیر اومدی و من بهشون گفتم که والا ۵۰ دقیقه است بیرون نشستم فقط.
خلاصه با عجله و هول هولی کارای اولیه رو کردن و من رو فرستادن اتاق زایمان. از شانس دکترمم اشتباها رفته بود یه بیمارستان دیگه و نرسیده بود و به خاطر این که دکتر برسه نمیذاشتن من تکون بخورم و طاق باز خوابیده بودم و ان اس تی بهم وصل کردم.خیلی احساس دسشویی داشتم ولی اجازه ندادن که برم خلاصه دکتر بیست دقیقه به ۷ رسید و اول کیسه آب رو پاره کرد که متاسفانه مکونیوم دفع کرده بود ولی دکتر گفت تا ۱۰ دقیقه دیگه زایمان میکنی برای همین سزارین نمیبرم تا این جای کار دردا خوب بود یعنی قابل تحمل بود و هر ده دقیقه ولی وقتی فول شدم و سر بچه اومد پایین دیگه نمیشد تحمل کنم و فقط جیغ میزدم که این مرحله شاید حداکثر ۵ دقیقه طول کشید دیگه بعد از اون تمام دردها تموم شد و حس خوبی بود امیدوارم که خدا به همه کسایی که دوست دارن طعم مادر شدن رو بچشونه
مامان °•حِلما🧸•° مامان °•حِلما🧸•° ۱ ماهگی
تجربه زایمانم 1
روز جمعه 25ام بود که تو خاب حس خیسی کردم بیدار شدم دیدم بالشت لای پام کلا خیسه
دیگ منم رفتم لباسمو عوض کردم و شوهرم گف بریم یکم پیاده روی اگر بازم اومد بریم بیمارستان
تا اینکه ده دقیقه ی رب رفتیم پارک روبرو خونه دور زدیم که دیدم خیسم
بعدش رفتیم بیمارستان معاینه کرد گف کیسه آبت نیس و فلان...
بعد معاینه خیلی دلدرد و کمر درد شدم
که تا شب خوب شد
شنبه 26ام شوهرم میخاست بره ماموریت دوروزه به دلم خورده بود دوباره دردم میگیره و زایمان میکنم گفتم نرو
گفت نه هیچی نمیشه میرم میام😬
تا اینکه رفت بعدازظهر ساعتای 4ونیم بود رفتم حموم تا بعدش برم خونه بابام
همین که از حموم اومدم دیدم باز دردام شروع داره میشه
اولش خیلی خیلی خفیف بود
بعد نیم ساعت یکم بیشتر حس میشد دقیقه گرفتم دیدم هر چهار دقیقه منظم درد دارم
تا اینکه به بابام زنگ زدم بیاد دنبالم
تا بابام بیاد دردا هی بیشتر میشد
همینکه بابام اومد تو ماشین تا خونشون فقط کریه کردم از درد(منی که طاقتم خیلی زیاده)
همین که رسیدم مامانم اینا جمع کردیم وسایل و رفتیم ازینور به شوهرم گفتیم خودشو برسونه
رفتم دوباره معاینه کردن گفتن نههه تو هنوز یکسانتی ما بستریت نمیکنیم با اینکه داشتم از درد میمردم برگشتیم خونه
ولی تا صب خابم نبرد از درد و هر یکساعت میرفتم حموم زیر دوش ابگرم تا اروم شم و اسکات میزدم...
مامان معجزه(رادین) مامان معجزه(رادین) ۵ ماهگی
تجربه زایمان

پارت دوم#

روز چهارشنبه ۱۱ تیر از غروب بعد داشتن رابطه بدون جلوگیری دردام خیلی زیاد شد و فاصله کم اما باز قابل تحمل بود اما به وضوح مشخص بود تاثیرش . شب رو با قرص مسکن استامینوفن صبح کردم اما ساعت ۴ باز بیدار شدم نتونستم بخوابم درد کولیکی توی کمرم و قسمت لگن داشتم که می‌گرفت ول میکرد صبح شوهرم رو بیدار کردم که بریم بیمارستان اما چون بیمارستان خصوصی کمی از ما دور بود گفتم بریم دولتی معاینه بشم اول که آیا اصلا تغییر کردم یا نه بعد برم رفتم بیمارستان و اونجا گفتن ۲ سانتی نوار قلب بچه رو گرفتن خوب بود و گفتن فعلا زایمانی نیستی برو دردات بیشتر شد بیا منم ساعت یک ظهر آمدم خانه ماما بیمارستان گفت افاسمان خوبی داری عصر بیا دوباره معاینه شو اومدم ورزش کردم حمام کردم رو توپ کار کردم دردام بیشتر شد شدتش فاصله ش هم کمتر شد تقریبا زنگ زدم دکترم گفت برو بیمارستان خصوصی که بهت نامه دادم معاینه کنن رفتم اونجا معاینه شدم گفت ۲ فینگری تعجب کردم با این همه درد که بیشتر شده چرا هنوز ۲ سانتم اونجا هم نوار قلب دادم خوب بود اما چون درد داشتم و انقباض ثبت شد بستری شدم ساعت ۱۰ شب برای زایمان طبیعی عصر قبل از اینکه بیام بیمارستان دکترم گفت روغن کرچک بخور و مایعات و غذا نخور یا خیلی سبک منم روغن خورده بودم خیلی روان شدم اسهال معده مم خالی بود گفتن آبمیوه و کیک بخور برای nst دردام هی داشت بیشتر میشد با فاصله کمتر تا ساعت ۱۲ شب درد داشتم اومد برام آمپول فشار زد دوباره معاینه کرد گفت ۳ سانتی تقریبا و دردام خیلی زیاد بود اما باز یه جوری تحمل میکردم تا اینکه ده دقیقه بعدش اومد آمپول فشار زد یعنی ساعت شد ۱۲:۳۰ من حس کردم دارم میمیرم از درد وحشتناک بود زنگ زدن دکترم خودشو رسوند
مامان امین 💙آیلار🩷 مامان امین 💙آیلار🩷 ۱ ماهگی
خوب دوستان عزیز اومدم از تجربه زایمان بهتون بگم
پنجشنبه از صبح درد معده و زیر سینه داشتم جوری که اصلا نمیتونستم به پهلو چپ بخوابم نه میتونستم بشینم غروب بود رفتم مرکز بهداشت ازمایش نوشت و نوار قلب گرفت گفت باید ختم بارداری بدیم ارجاع میدم همین الان برو موسوی انزیم های کبدیم خیلی بالارفته بود اومدم معاینه شدم گفتن یه سانت بازی درد نداشتم ولی ان اس تی درد نشون میداد یک روز اورژانس موندم بعد انتقال دادن بلوک تا عصر من هیچ دردی نداشتم خودشم با هزاران بار معاینه و اینا تازه شده بودم دو سانت دکتر اومد گفت وضعیت آزمایشات خوب نیست زود سون وصل کردن از طریق سوند ۴ تا امپول زدن به داخل شکم و یه سرم وصل کردن به سوند من بعد ۱۵ دقیقه دیدم دردام شروع شد هی رفته رفته شدت یافت از ساعت ۵ عصر شروع شد ماما همراه اومد معاینه کرد گفت پیشرفتش خوبه ۴سانت شده شروع کردن ماساژو ورزش دادن در عرض۳ساعنت ۸سانت شدم دیگه دردام قابل تحمل نبود وست ورزش گفتم احساس زور دارم ماما همراه معاینه کرد یهو دیدم داد زد دکترا بیایین سر بچه داره میاد خیلی کمکم کرد تا خودمو کنترل کنم ولی توصیه ی من به شما اینه به هیچ عنوان داد نزنین چون انرژی از دست میره فقط نفس عمیق میکشیدم