۵ پاسخ

خدارا شکر عزیزم انشالله که سالم وسلامت بچتو بغلت گرفتی برای ماهم دعا کن بچمونو سالم وسلامت بغلمون بگیریم این آخراش خیلی استرس ادم میکشه

خداروشکر عزیزم که بخیر و به سلامتی گذشت و بالاخره انتظار تموم شد و دختر کوچولوت رو دیدی 😍

ای خدای چقد خوبه ایشالله مام بیایم بگیم از روز زایمان و راضی باشیم

مبارکه گلم
مامات کی بود ؟

خوشبحالت مبینازایمان کردی🥺
خیالت راحت شد

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان طبیعی
تو هفته ۳۷ و ۴ روز
ساعت ۴صبح پنجشنبه کیسه آبم پاره شد
رفتم بیمارستان و معاینه کردن گفتن ب زور یک سانتی
معاینه وحشتناک بود خیلی چون دهانه رحمم اصلا پیدا نمیشد😭
دیگه بستری شدم و تا ۹ صب ک دردام شروع نشده بود قرص بهم دادن ک
دردام شروع بشه تا ۲ ظهر قابل کنترل بود و هنوز یک سانت بودم
از ۲ ی قرص دیگ بهم دادن ک دردام غیرقابل تحمل شد و ماما همراهم اومد و هرچی میخواست باهام کار کنه ب زور میتونسم ورزش کنم از درد زیاد دوبار بهم مسکن زدن دیگ وسط دردام خوابم میبرد
انقباض ک میگرفت میپریدم و جیغ میزدم از درد
ساعت ۱۱ بود ماما همراه بردم تو وان آب گرم و تا ۱۱:۵۰ دیقه روی سینه ب پایین دوش آب گرم باز کرده بود و گرفته بود خودمم ک تو وان بودم و با انقباض ها دوباره حالم بد میشد دیگ ساعت ۱۱:۵۰ معاینم کردن گفتن سر بچه پیداس زور زدنای با دردم شروع شد ک ۱۵ دیقه زور میزدم انگار ک مدفوع دارم و همزمان شکم ک کمر و کلیه ام تیر میکشید وحشتناک
دیگ ۱۲:۵ با برش ناحیه پرینه بچم ب دنیا اومد و انگار آب یخ ریختن روم آروم شدم و جفتم بعدش خودش اومد بیرون و بخیه زدن و شکمم رو فشار دادن تا هرچی اضافس بیاد بیرون با اینک خیلی درد کشیدم ولی بچمو ک گذاشتن بغلم خیلی آروم شدم
ایشالا همتون ب سلامت زایمان کنین
ولی آستانه تحمل هرکسی فرق داره من تحمل دردم خیلی کمه و خیلی اذیت شدم🥺
مامان حسنا مامان حسنا ۲ ماهگی
مامان 🩷ال آی🩷 مامان 🩷ال آی🩷 ۵ ماهگی
#زایمان_طبیعی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۳

اوایل که کم کم میرفت اصلا درد نداشتم و با ترکیدن کیسه هم کلی آب گرم ازم رفت و بعد از اینکه دوز آمپول فشار بیشتر کردن دیگه من دردام شروع شد و اومدن معاینه کردن و گفتن چهار تا هفت سانت هستم و ماما همراهم همون لحظه رسید و روزشان شروع شد اول رفتم زیر دوش و خیلی خوب بود آرومم کرد و رفته رفته دردام زیاد شد کیسه آب گرم هم استفاده کردم و خیلی خوب بود بعد اونم رو توپ رفتم و ماما همراهم تو دستام و پاهام یه نقطه های رو بهم گفت که وقتی دردام میومدن اونجا رو فشار میدادم و تکنیک تنفسی رو انجام میدادم خلاصه بعد از توپ معاینه شدم و گفتن که هشت سانتم و دیگه دردام نفسمو میگرفت بعدش ورزش گربه رو انجام دادم خیلی دردمو کم می‌کرد خیلی برام خوب بود اونو کلی انجام دادم و دراز کشیدم برای معاینه و ماما همراهم کفت که فول شدی هر وقت حس زور اومد بهت پاهاتو بکش تو شکمت و زور بده سه یا چهار بار اینکارو کردم و گفتش که دیگه سر بچه دیده میشه پاشدم رفتم سرویس و خودمو شستم و از سرویس تا تخت زایمان به زور رفتم و یعنی تا اونجا مردمو زنده شدم….
مامان Yazdan👶🏻 مامان Yazdan👶🏻 ۶ ماهگی
پارت سه😅

دیگه چون درد نداشتم با ماما همراهم ورزش کردیم و برام طب فشاری و ماساژ و انجام داد
واقعا راضی بودم چون از ۵/۳۰ که ماما اومد سر یک ساعت من فول شدم و دکتر اومد معاینه کرد و گفت فول شده یکم رو تخت با کمک ماما همراهم زور زدم که سر بچه کامل دیده بشه و نهایت ساعت ۷ بردنم اتاق زایمان
و ۷/۱۵ دقیقه فقط با دوتا زور محکم و قوی پسرم به دنیا اومد😍

واقعا پیشنهاد میکنم بجای جیغ و داد کردن با نفس دردارو رد کنید ..ماما همراه حتما بگیرید که خیلی کمک کننده است ...و در نهایت با کادر پزشکی همکاری کنید چون به نفع خودتونه
من خیلی همکاری کردم اصلا جیغ و داد نکردم هرچی گفتن انجام دادم و... و لحظه ای که دکتر بچمو دراورد گفت واقعا دوس دارم سه بار دیگه جلوم زایمان کنی از بس که همکاری خیلی خوبی داشتی کیف کردم از همکاریت❤️

خلاصه اینم از تجربه من
درکل از انتخاب زایمان طبیعی راضی بودم و خوب بود
از کادر بیمارستان و ماما همراه و اپیدورال هم واقعا راضی بودم خیلی خوب بود
مامان عشق مامان عشق ۹ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(قسمت سوم )
دردش خیلی نفس گیر بود ولی تنها مزیتش این بود که میدونستی ول میکنه و میتونی یکم آروم بشی ولی امان از وقتیکه دوباره شروع می‌شد. به پیشنهاد ماما رفتم زیر دوش آب گرم و روی توپ نشستم تا کمی دردام قابل تحمل بشه ولی به نظرم خیلی اثری نکرد، با این حال یک ساعتی زیر دوش بودم. بعدش بهشون گفتم که خیلی درد دارم و اونا هم پیشنهاد تنفس گاز مخصوصی رو دادن که درد ها رو کنترل کنه، اینطور بود که هر وقت درد شروع می‌شد توی ماسک باید نفس میکشدی‌، ولی بازم واسه من بی فایده بود. شدت دردام طوری بود که بین دردها یکجورایی از حال میرفتم، همسرم کنارم بود و سعی می‌کرد بهم قوت قلب بده ولی یادمه که بهش گفتم که حس میکنم دارم میمیرم‌. در این بین سه بار بالا آوردم با اینکه غذا کم خورده بودم ولی میدونستم از شدت درده. ساعت ۶ عصر (سه ساعت بعد از تزريق)، دکتر معاینه کرد و گفت حدود ۵ سانتم، اونموقع بود که خیلی نا امید شده بودم، گفتم بعد از این همه مدت تازه ۵ سانت شدم؟!
ماما بهم دلگرمی میداد که پیشرفتم خوب بوده ولی من اصلا تو حال خوبی نبودم، واسه همین درخواست اپی دورال کردم تا شاید دردام کمتر بشه، تزريق کردن و گفتن حدود ۲۰ دقیقه طول میکشه تا اثر کنه ولی من تاثیری ازش ندیدم و همچنان شدت دردم بالا بود.
طرفای ساعت ۸ شب، ماما باز چکم کرد و گفت که ۸ سانت شدم، اونموقع انگار دنیا رو بهم داده بودن چون میدونستم از اینجا به بعدش سریعتر اتفاق میفته ولی خب همچنان دردم زیاد بود‌. یادم نیست دقیق چه ساعتی بود که ماما بهم گفت الان وقت زور زدنه، چقدر خوشحال شدم و تمام سعیمو میکردم، ماما و همسرم هم خیلی دلگرمی میدادن. میدونستم که باید وقتی درد ها شروع میشه زور بزنم و بین درد ها استراحت کنم.
مامان سویل🫀👼 مامان سویل🫀👼 ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت ۲
هی هر دوساعت میومدن دوز سرممو بیشتر میکردن و من دردام رفته رفته بیشتر میشد. خودم ماما همراه نداشتم ماماهای بلوک زایمان خیلی کمکم کردن بهم گفتن وقتی درد نداری قر کمر وقتی درد داری پاهاتو محکم بکوب زمین .
ساعت یه ربع به ۴ بود که کیسه ابم ترکید و ساعت ۴ دردام دیگه کم کم داشت بیشتر و بیشتر میشد ، ساعت ۶ دیگه دردام غیر قابل تحمل شد برام گاز انتونکس اوردن برای اونم ازم رضایت گرفتن.
از گاز انتونکس بگم اینجوریه که وقتی درد داری باید از دهن بکشی از بینی بدی بیرون ادمو گیج میکنه یه جوریه که انگار اوابی ولی صداهای اطرافتو میشنوی رو درد هم کم و بیش تاثیر داره.
ساعت ۸ دیگه به التماس افتاده بودم برام بی حسی بزنین دیگه نمیتونم گفتن نمیشه شرایط داره باید دکتر بیهوشی بیاد اونم اگه صلاح بدونه میزنه برات دهانه رحمت هم حداقل باید ۷ سانت باشه واسه من ۴ سانت بود ولی خیلی نازک شده بود و خوب پیش میرفت.
دیدن دیگه تحمل ندارم گفتن برو زیر دوش اب گرم اب بگیر رو شکم و کمرت ، ۱ ساعت زیر دوش وایسادم دردام قابل تحمل شده بود با اب گرم ، بعد اوردنم بیرون گفتن رو تخت به حالت سجده وایسا وقتی درد داشتم باید قر کمر میدادم وقتی درد نداشتم مامانم کمرمو ماساژ میداد.
تو حالت سجده من دردام داشت حالت زور میگرفت ولی بهم میگفتن اصلا زور نزن دهانه رحمت ملتهب میشه ، متاسفانه من نمیتونستم خودمو نگه دارم نا غافل زور میزدم و گاز رو یک سره چه درد داشتم چه نداشتم استفاده میکردم کامل گیجم کرده بود
یهو یه زور خیلی شدیدی اومد بهم داد زدم ماما اومد معاینم کرد گفت وای سر بچه اومده سریع بردنم اتاق زایمان
مامان مهگل🌛🌸 مامان مهگل🌛🌸 ۷ ماهگی
ساعت شد حدودا ۲ونیم یه ربع به سه که کم کم یه دردای خفیفی شروع شد ولی تقریبا تو یک ساعت خیلی فاصله انقباض و دردام‌ کم شده بود
یعنی از ساعت ۳ونیم به بعد، دردام‌ هر سه چهار دقیقه بود و تقریبا ۳۰ ثانیه درد داشتم هی داشت شدید تر میشد و به خودم می‌پیچیدم
یک ساعتی درو تحمل کردم اومد معاینه کرد گفتم خیلی درد دارم گفت خیلی خوب پیشرفت کردی الان سه چهار سانتی.همونجا دکترم زنگ زد گفت چرا اپیدورال نمیگیری؟؟ گفتم آخه میگن عوارض داره گفتم خودم دردامو تحمل کنم
گفت نه عزیزم چه عوارضی؟من دکترم. به حرف من بکن آمپول بزن هم دیگه درد نداری هم زمان زایمانت کوتاه تر میشه.اینطوری بخوای پیش بری، هفت هشت ساعت دیگه باید درد بکشی!
منم دیگه تحملم داشت تموم میشد گفتم بزنین چون خیلی درد دارم
دیگه فکر کنم ۵ سانت شده بودم که آمپول و زدن
انصافا از بعد آمپول خیلی آروم شدم و دیگه چیزی حس نکردم
قرار بود ماما همراهم بگیرم که خیلی یهویی این اتفاق افتاد.هماهنگ کردیم همونجا یه ماما همراه فرستادن واسم
از بعد آمپول ماما همراه اومد کنارم و یه سری حرکات بهم داد گفت انجام بده تا سر بچه کامل بیاد تو لگن
خوبیش این بود هیچ دردی حس نمی‌کردم و فقط ورزش میکردم
...
مامان پرنسا 🩷🌸 مامان پرنسا 🩷🌸 ۱ ماهگی
خانما خیلی ممنونم بابت تبریک های که گفتید و نشد جواب بدم
از زایمانم خلاصش رو میگم من فشارم بالا بود رفتم بیمارستان دیشب معاینه کرد گفت سه سانت باز شدی بستری کردن به ماما همراهم زنگ زدن اومد باز معاینه کردن 5 سانت شدم کلی ورزش با ماما همراهم انجام دادیم تا 7 سانت قابل تحمل بود برام ولی بعدش خیلی سخت شد واقعا از ساعت 11 شب رفتم تو فاز فعال زایمان یعنی درد شدید میگرفت تا 2:20 شب که زایمان کردم خیلی خوب بود واقعا اصلا سخت نبود مثل زایمان اولم من زایمان اولم مرگ رو با چشام دیدم ولی این زایمان کلا فرق میکرد البته به لطفه ماما همراهم دیگه زایمان کردم ولی به خونریزی شدید افتادم هرکاری میکردن خوب نمیشد دکترا ترسیده بودن انقدر شکمم رو فشار دادن یعنی کرتاژ دستی شدم خیلی اون لحظه سخت بود
ولی در کل الان خوبیم دخترمم 37هفته 3 روز بود با وزن 2600 سالم بود دیگه خدارو شکر بعد بیمارستانش هم واقعا عالی بود سوم شعبان اینم از تجربه زایمانم انشاالله همه خانمای باردار به سلامتی زایمان کنن