پارت ۲۵
سلطان
ولی ماخوشبختیم
وسط حرفم نپر.سرم زیرانداختم ودسته مبل گرفتم وگفتم: بفرمایید
هفت ساله ازدواج کردیدولی بجه نداریدامیریل یک ساله ازدواج کرده وخانمش حامله است ولی توچی تازه منت میزاری که خوشبختیدگوش دخترخانم من اجازه نمیدم بچه ازجای دیگه بیارید نوه من بایدازخون خودم باشه برای همین تصمیم گرفتیم برای امیرکیان زن بگیریم
چی؟؟بدون توجه به من ادامه دادبراش دوست نوش آفرین درنظرگرفتم یک دخترخانواده داربااصل ونصب نوش آفرین عکسش نشان اناهیدبده نوش آفرین بلندشدسمتم اومدوگفت: اگه ببینیش زن داداش انقدرخوشگله وگوشیش سمتم گرفت دخترموهای مشکی فروچشم های آبی داشت وپوستش سفیدبوددستام میلرزیدبیچاره بچه ام که تودلم بایدانقدرحرص خوردن منوببینه .
نوش افرین:نظرت چیه زنداداش خوشگله؟؟؟اشک توچشمام جمع شده بوداخه توچرانوش آفرین مگه من چکارکردم اومدم جواب بدم که درخونه بازشدوامیرکیان اومدتونوش آفرین فوری گوشی ازمن گرفت وبلندشدامیربادیدن مادرش گفت:سلام مامان خانم چه عجب شمارااینجادیدیم .مامان که ازدیدن امیرکیان تعجب کرده بودگفت:سلام دیدیم عروس یادمانمیکنع گفتیم یک سربیایم ببینیم چکارمیکنه توچراانقدرزوداومدی ؟؟؟؟
امیر:خوب ازامروزتصمیم گرفتم کارم کمترکنم تابیشترکنارخانواده ام باشه شایداصلااستفابدم برم شرکت کارکنم
مامان:واچی شده یک دفعه من خودم کشتم ازکارت بیای بیرون قبول نکردی حالا؟؟؟؟؟امیراومدکنارمن نشست ودستش انداخت دورشونع من وگفت:چون الان زندگیم داره عوض میشه ونمیخوام اناهیدناراحت ونگران بشه
مامان:وامگه چه اتفاق مهمی افتاده؟؟؟؟؟؟امیروبه من گفت:وامگه نگفتی به مامان؟؟؟؟؟؟؟به اجبارلبخندی زدم وگفتم: فرصت نشدعزیزم خودت بگو.امیردستم گرفت فشاردادوگفت:ماداریم بچه دارمیشیم

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان رایبد💙 مامان رایبد💙 ۳ سالگی
اولین شاخه گل قشنگی که پسرکوچولوم در سه سال و نیمگی برام هدیه خرید، به جعبه خاطرات پیوست🥺
رایبد خییییلی پسر بااحساسیِ، شاید خدا میدونسته من عاشق دخترم بخاطر احساس ظریف و لطیفش، بهم رایبد با یک روح پاک و لطیف هدیه داده و البته من باید این احساسات مدیریت کنم چون معمولا آدم های بااحساس، زیاد از اطرافشون ضربه می‌خورند، خدا نیاره روزیُ که بچه ام بخواد بخاطر این دل مهربون و روح لطیفش ضربه بخوره😥
خودش به باباش گفته بود می‌خوام برای مامان گل بخرم، چون عاشق آبی، رز آبی برام خریده بود🥺😍
یک نمونه از رفتاراشو بخوام مثال بزنم، من دوسالی بود زنجیرم پاره شده بود تازه درستش کردم و انداختم گردنم، ده بار بغلم کرده بوسیدتم و گفته مامان مبارکت باشه چقدر قشنگه،چقدر بهت میاد☺️
والا اینقدر که مورد عنایت و توجه پسرم تو خونه هستم مورد لطف پدرش نیستم🤣
اون اصن ندید من گردنبندمو بعد دوسال انداختم😐
✨رایبد جانم تو ارزشمندترین دارایی من روی این کره خاکی هستی✨
مامان علی آقا مامان علی آقا ۴ سالگی
سلام مامانا
روزتون بخیر یه درخواست خواهرانه دارم براتون برای مادرایی که بچه کوچیک تر یا بزرگ تر از علی من دارن طبق تجربه خودم میگم به هیچ وجه به هیچ وجه به بچه گوشی تلوزیون ندین اجازه ندین نگاه کنه چه برای آموزش چه برای تفریح همش سمه باهاش حرف بزنین بازی حرکتی انجام بدین نگین تا یکم سرگرم بشه من استراحت کنم نگین برای غذا بد قلقی میکنه بهش گوشی میدم بخوره
نگین نکنین
پسر من خیلی باهوشه خود دکتر میگه آکیو خیلی بالایی داره سخت ترین بازی های فکری تو چند دقیقه که بچه های همسن یا بزرگ تر از خودش خیلی طول میکشه یاد بگیرن انجام میده ولی هنوز نمیتونه درست جمله بگه وهمش بخاطر عدم تمرکز و توجه بود که بخاطر گوشی دیدن تلوزیون دیدن بود الان شکر خدا خیلی پشرفت کرده وروز به روز داره چیزای جدید یاد میگیره وتوجه وتمرکزش خیلی بیشتر شده
خیلی بد غذا بود هنوزم هست من برای این که غذا بخوره بهش گوشی میدادم
الان که گرفتم درسته اذیت میکنه ولی آخرش کشنش میشه سنگم میخوره
الان مجبور بچه ای روکه هیچ مشکلی نداره فقط بخاطر دیدن گوشی هنوز جمله بندی نمیکنه ببرم کاردرمانی ورفتار درمانی با هزینه خیلی بالا
خواستم بگم خواهش میکنم گوش تلوزیون کلا بردارین بزارین بچه ها بریزن بپا شن بچگی کنن شلوغ کنن
برای علی من هم دعا کنین زود تر خوب بشه مثل همه بچه ها حرف بزنه
مامان ❤نورا❤ مامان ❤نورا❤ ۳ سالگی
سلام خانوما یه سوال خصوصی میپرسم شرمنده ولی واقعا فکرمو درگیر کرده خاله من حدودا ۴۸ سالشه حدود پانزده سالی بزرگتره داشت راجب تعداد دفعات زناشویی می‌گفت که تا به حال یک هفته هم نشده رابطه نداشته باشن معمولا تو هفته ۵ بار رابطه دارن کلا دو تا بچه بزرگ داره من گفتم از وقتی ما بچه دار شدیم گاهی دو هفته سه هفته رابطه نداریم چون همش تایمی که ما بیداریم باهامون بیداره ندرت میشه بخوابه بتونیم باهم باشیم گفت وااااای مگه میشه شوهر تو جوونه چطوری ممکنه حتی یک هفته رابطه نداشته باشین در صورتیکه حتی برای ما یک ماه هم شده و شوهرم درکش بالاست همش بهش میگم بچمون بیداره کلا کم خوابم هست هیچی نمیگه گاهی بغلم میکنه دخترم هولش میده میگه مامان خودمه نمی‌ذاره سمتم بیاد حالا اینا به کنار خالم یه جوری گفت وا مگه میشه شوهرت جوون چطوری ممکنه یه هفته رابطه نداشته باشین که من ته دلم خالی شد می‌خوام بدونم آیا طبیعیه شماها هم همینطور هستید و همسرتون درک می‌کنه شرایطو یا بیشتر شبا باهم رابطه دارید؟